چکیدهمشروعیت حکمرانی بزرگ ترین سرمایه ای است که هر حاکمیتی برای بقا و ادامه حکمرانی در اختیار دارد. با توجه به بحران روز افزون مشروعیت حکمرانی و اوضاع اسف انگیز کشور، مهمترین وظیفه ای که در برابر ملت ایران قرار دارد آمادگی جهت پی افکندن یک نظام مدرن سیاسی است. تعیین و تعریف دقیق مبانی مشروعیت حکمرانی با توجه به سطح تکاملی فعلی جامعه از مهمترین پیش نیاز ها برای انجام این وظیفه خطیر تاریخی است. این نوشتار با هدف بررسی مشروعیت حکمرانی و مقولات مربوط به ان در راستای تعریف مبانی مشروعیت حکمرانی و نوع مشروعیت در ایران اینده تدوین شده.
با توجه به حجم زیاد مطالب در ارتباط با مقوله مشروعیت حکمرانی و نوع مشروعیت، این نوشتار در سه بخش تنظیم شده. بخش نخست به بحث در مورد مشروعیت حکمرانی و مبانی آن از منظر تئوریک پرداخته. در بخش بعد که بیشتر نوشتار را در برمیگیرد- تاریخ مشروعیت حکمرانی در سه حاکمیت ایران از ابتدای دوران قاجار تا زمان حال، نوع مشروعیت آنها، زوال مشروعیت پادشاهی، ظهور مشروعیت حکمرانی دینی و افول سریع ان، خطراتی که ممکن است کشور را در خلا یک مشروعیت حکمرانی واقعی تهدید کنند، و تجارب دیگر کشور ها در شرایط مشابه - مورد بحث قرار گرفته اند. بخش نهایی به - جنبش مهسا و هنجار شکنی های آن، بازنگری گذشته، مبانی مشروعیت حکمرانی، و نوع مشروعیت مطلوب برای ایران آینده - اختصاص یافته .
مختصری در مورد مشروعیت حکمرانییکی از مهمترین دلایل فروپاشی حاکمیت های سیاسی در درازای تاریخ، از دست دادن مشروعیت حکمرانی در نظر حکومت شوند گان بوده. کسب مشروعیت حکمرانی از جانب حاکمیت هایی که جایگزین نظام هایی میشوند که مشروعیت خود را از دست داده اند نیز امری حیاتی است. شاید ارائه تعریف دقیقی از مشروعیت حکمرانی - مانند سایر مفاهیم نظیر ان - ممکن نباشد. ولی به اختصار میتوان گفت " مشروعیت حکمرانی به معنای وجود حق حکومت برای حاکمان ولزوم شناسایی و پذیرش این حق از سوی اکثریتی از حکومت شوندگان است". بقا و دوام هر حکومتی به میزان مشروعیت آن بستگی داشته و حکومتها برای استمرار حیات سیاسی خود ناچارند مبانی مشروعیت خود را تقویت نموده و مانع بروز بحران مشروعیت شوند. در غیر این صورت، باید زور عریان را جانشین مشروعیتی قابل قبول کرده و برای مدتی به حاکمیت خود در شرایطی کاملا بحرانی و ناپایدار ادامه دهند.
منابع کسب قدرت سیاسی و مشروعیت در طول تاریخدر طول تاریخ و در اکثر جوامع منبع قدرت سیاسی و کسب مشروعیت حکمرانی چهار گونه بوده است:
1 - منبع آسمانی یا عالم بالا، که به صور گوناگون نظیر فره ایزدی و یا ودیعه الهی و غیره در گذشته برای کسب مشروعیت به کار گرفته شده و اکنون نیز به کار گرفته میشود. در کشور ما در طول تاریخ این منبع مشروعیت جایگاهی برجسته داشته. به عنوان مثال در قانون اساسی مشروطیت عبارت " سلطنت ودیعه ای الهی است " امده است. برای اگاهی بیشتر در مورد رابطه سلطنت و آسمان در ایران به" زعم دکتر حسین نصر" به مرجع (1) مراجعه کنید.
2 – سنت سیاسی و حفظ لزوم آن و انتقال آن به آیندگان نظیر حکومت های موروثی پادشاهی.
3 - اعتقاد به اصول یک ایدئولوژی که حاکمان خود را مسئول اجرای آن و ایجاد نوعی بهشت زمینی میدانند، نظیر شوروی سابق.
4 - حاکمیت مردم به عنوان پایه ای ترین اصل مشروعیت حکمرانی، پدیده ای است که در دوران مدرن شکل گرفته .
ماکس وبر در مدل ساده ای بر مبنای تجارب کشور های اروپایی معتقد است که بعد از ازبین رفتن و یا کاهش مشروعیت مندرج در بند 1 و2 و3، نوبت به مشروعیت نوع 4 که مشروعیت عقلانی است میرسد. مشروعیتی که بهترین نوع مشروعیت برای ایران آینده خواهد بود، از ان با عنوان مشروعیت قانونی نیز نام برده شده.
در کنار منابع مشروعیت، کاربرد قدرت سیاسی از سوی حاکمیت نیز بحث دیگری است که با بحث مشروعیت ارتباط دارد، بدین معنی که قدرت حاکمیت در راه چه اهدافی به کار گرفته میشود. آیا قدرت سیاسی در جهت بهبود زندگی مردم به کار گرفته میشود و یا برای تحقق یک آرمان سیاسی – ایدئولوژیک از ان استفاده می شود، و یا موارد دیگر؟ با توجه به شعار هایی که در جنبش های گوناگون از سال 88 تا جنبش مهسا در کشور سر داده شده، به خوبی می توان تبلور بحران گسترده مشروعیت و اعتراض به کاربرد نادرست قدرت از جانب حاکمیت را مشاهده کرد.
مشروعیت حکمرانی در کشور در دو قرن اخیر- دیهیم و عمامهدرک بهتر نوع مشروعیتی که حاکمیت سیاسی ایران در اینده میتواند داشته باشد مستلزم واکاوی نوع مشروعیت حاکمیت های ایران در دو قرن اخیر است، دورانی که ایران در معرض ورود مدرنیته قرار گرفت و می بایست ساختار های سیاسی-اجتماعی-اقتصادی خود را دگرگون کند. این دوران را میتوان به دو بخش تقسیم کرد از ابتدای دوران قاجار تا سال 57 و از سال 57 تا کنون. در زیر تحولات این دوران از منظر مشروعیت حکمرانی در مورد بحث قرار گرفته.
در سال 1342 بعد از جنبشی که به سرکردگی آقای خمینی در ایران شکل گرفت و اوج ان پانزدهم خرداد بود ، شخصی مقاله ای در روزنامه اطلاعات نوشت و از قول خواجه نصیرالدین طوسی به روحانیون هشدار داد که " آن عمامه به این دیهیم شاهی وابسته است" . این هشداری بود به روحانیون که استواری عمامه شما به دیهیم شاهی وابسته است. هر چند که ذکری از این موضوع به میان نیاورد که معکوس این رابطه نیز میتواند تا میزانی درست است. منظور از دیهیم نهاد پادشاهی است و از عمامه نهاد روحانیت شیعه. صرف نظر از این که این پند از خواجه باشد و یا نباشد، نمی توان کتمان کرد که یکی از بهترین تحلیل ها برای تاریخ سیاسی قدرت در ایران در رابطه با مشروعیت حاکمیت های سیاسی به ویژه بعد از دوران صفویه است . دورانی که به استثنا دوره نادر شاه، نهاد پادشاهی و روحانیت شیعه در کنار هم بر پایه توافقی نانوشته دو پایه مشروعیت حکمرانی بوده اند. این رابطه با فراز و نشیب هایی تا سال 57 برقرار بود. نکته حائز اهمیت آن است که عدم تمایل روحانیت شیعه به گرفتن قدرت سیاسی یکی از دلایل عمده این ائتلاف بوده، زیرا در فقه شیعه تزی روشن برای گرفتن قدرت سیاسی وجود نداشت. فقه شیعه حکومت ها را در زمان غیبت امام زمان جائر میدانست و منتظرظهور امام غایب بود تا داد مظلومان را از اشقیا بستاند. به خاطر این اصل نظری، نگهبانان فقه شیعه یعنی روحانیت در پی گرفتن قدرت سیاسی نبودند. این امر به نهاد پادشاهی اطمینان میداد که خطری از سوی عمامه متوجه اش نیست و تا جایی که دیهیم احترام عمامه را داشت و شعائر اسلامی را نصفه نیمه رعایت میکرد این همزیستی ادامه داشت تا این که در سال 57 این رابطه زیر و رو شد. بعد از تشکیل ج.ا بسیاری سعی کردند که با کمک احادیث و روایات گرفتن قدرت سیاسی و ایجاد ج.ا را توجیه کرده و آن را منطبق با اصول فقه شیعه جلوه دهند، برای نمونه به مرجع (2) مراجعه کنید.
تعاملات و تعارضات پادشاهی و روحانیتدر طول حکومت قاجار و پهلوی تعاملات و تعارضات فراوانی بین دو نهاد پادشاهی و یا قدرت سیاسی و روحانیت شیعه در جریان بود. به برخی از مهمترین آن ها در زیر اشاره شده:
1 - تعارض روحانیت با قدرت سیاسی در زمان عباس میرزا در جریان جنگ های ایران و روس و فشار برای جنگ با روسیه از جانب روحانیون که باعث خسارات فراوان بر کشور شد.
2 - با شروع انقلاب مشروطه روشنفکران در حیات اجتماعی-سیاسی ایران با اندیشه های نو ظهور کردند و وارد فعالیت های سیاسی شدند. جنبش مشروطیت اولین حضور گسترده مردم در سیاست با مطالباتی مدرن بود. بعد از امضا فرمان مشروطیت روحانیون دو پاره شدند، برخی و در راس انان شیخ فضل الله نوری با محمد علیشاه از در تعامل در آمدند و برخی در جبهه مردم و انقلابیون باقی ماندند. این امر منجر به دادن فتوای اعدام شیخ فضل الله نوری بوسیله علمای نجف شد، به این ترتیب برای اولین بار ایت اللهی با فتوا علما در جریان جنبشی که برای نخستین بار مردم و روشنفکران در ان دخیل بودند اعدام شد. امری که در تاریخ ایران بعد از ان دوران بسیار اثر گذار بود.
3 - رضاخان با داشتن نیم نگاهی به ترکیه، اولین ضربه را به مشروعیت تاریخی پادشاهی در ایران وارد کرد و خواستار تشکیل جمهوری در ایران شد. این تصمیم او در داخل کشور موافقین و مخالفینی داشت. با توجه به مشروعیت تاریخی پادشاهی در ایران، مخالفین جمهوری که عمدتا اقشار سنتی و در راس آنان روحانیون بلند مرتبه قرار داشتند از او خواستند که از این تصمیم صرف نظر کند و در ایران پادشاهی جدیدی اعلام کند. به این ترتیب عمامه توانست دیهیم را در قدرت سیاسی تثبیت کند. برای آگاهی بیشتر به مرجع (3) از دقیقه 92 تا 94 مراجعه کنید.
4 - رابطه رضا شاه با روحانیون تا حدود 1312 رابطه متعادلی بود و حتی روحانیون به او در انجام برخی اصلاحات کمک کردند. بعد از برکناری حاج مخبرالسلطنه هدایت از نخست وزیری که رابطه بین دیهیم و عمامه را متعادل نگه می داشت و اعلام قانون کشف حجاب اجباری در 1314 این رابطه تیره شد که تا تبعید رضا شاه ادامه داشت.
5 - در اوایل دوران محمد رضا شاه با لغو قانون کشف حجاب اجباری این رابطه تا حدودی باز سازی شد. روحانیونی که چندان علاقه ای به دخالت در سیاست نداشتند در بازسازی این رابطه تاثیر زیادی داشتند. در سال های بحرانی 20 تا 32 که نیروهای ملی و چپ در ایران رو به رشد گذاشتند، عمامه بی شک با دیهیم هماهنگ بود و بخشی از مبارزه با چپ را بر دوش میکشید.
6 -ایت الله کاشانی به عنوان بخشی از روحانیت در طول مبارزه برای ملی شدن نفت در کنار ملیون بود. اختلاف او با دکتر مصدق بعد از این که دکتر مصدق از مجلس برای دومین بار درخواست اختیارات فوق العاده کرد شروع شد. در نهایت با عدم پشتیبانی از دکتر مصدق زمینه را برای تثبیت دیهیم فراهم کرد. یرواند آبراهامیان مینویسد در زمانی که دکتر مصدق تقاضای تمدید اختیارات را برای بار دوم مطرح کرد ،" آیت الله کاشانی این اختیارات فوق العاده را نوعی دیکتاتوری خواند" (4). سقوط دکتر مصدق و شکست این تجربه، زخم های مهلکی بر پیکر جامعه ایران به جا گذاشت و بی شک از عواملی بود که که مشروعیت پادشاهی در ایران را به شدت خدشه دار کرد. افزون براین، بعد از 28 مرداد بسیاری از آیات عظام مثل آیت الله بروجردی، با فرستادن تلگرام های تبریک حمایت خود را از دیهیم ابراز کردند.
7- آیت الله بروجردی در فروردین 1340 فوت کرد و یکی از ارکان مخالف دخالت روحانیون در سیاست از میان رفت. طلاب جوان و رادیکال تر که عمدتا شاگردان آقای خمینی بودند به فعالیت های سیاسی روی آورند و ترک هایی در تعامل سنتی - تاریخی دیهیم و بخشی از عمامه پدیدار شد. بزرگ ترین تعارض بین این بخش از روحانیون و سلطنت در روز 15 خرداد 1342 بوجود آمد. در آن روز سلطنت به راحتی توانست اوضاع را کنترل کند و اثبات کرد از مشروعیت لازم برای ادامه حکومت برخوردار است. بعد از 15 خرداد جامعه ایران دیگر جامعه قبلی که دو نهاد سنتی سلطنت و روحانیت با تعامل کشور را اداره میکردند نبود. گفتنی است که اصلاحات شاه در سال 42 باعث شد که زمین دارن نیز که همیشه از پشتیبانان سلطنت بودند نیز از میان بروند. به این ترتیب دیهیم در سال 42 دو قشر از پشتیبانان خود را بوسیله خود از دست داد. این موارد سرفصل های مهم تعاملات و تعارضات دو نهاد سلطنت و روحانیت در ایران بود که هرکدام داری مشروعیتی بودند که آن را از تاریخ دراز پادشاهی و تاریخ شیعه در ایران اخذ کرده بودند.
ظهور یک تز سیاسی جدید – ولایت فقیهفقه شیعه به عنوان مبانی نظری مذهب شیعه علیرغم داشتن تاریخی طولانی و حضور در عرصه اجتماعی با قدمتی بیش از هزار سال، تزی برای گرفتن قدرت سیاسی نداشت و بیشتر نظر به ظهور امام غایب داشت تا عدالت را بر روی زمین برقرار کند. بعد از سال 42 و گسترده شدن شکاف بین عمامه و دیهیم، روحانیون رادیکال مثل آقای خمینی و شاگردانش کم کم در فکر ایجاد تزی برای گرفتن قدرت سیاسی و نهادینه کردن ان در فقه شیعه افتادند. نظری که بسیاری از روحانیون سنتی با آن مخالف بودند. بالاخره با انتشار کتاب "نامه ای از امام موسوی کاشف الغطاء" نوشته آقای خمینی که حاوی سخنرانی های ایشان در سال 48 در مورد گرفتن قدرت سیاسی در جامعه شیعه بود، ایشان از تز خود برای گرفتن قدرت، تحت عنوان "ولایت فقیه" رونمایی کردند. به این ترتیب بعد از قرن ها شیعه صاحب تزی برای گرفتن قدرت سیاسی در زمان غیبت شد و بنیانگذاران نظری آن توانستند چرخش بزرگی در جهان شیعه و حتی جهان اسلام بوجود آوردند. تزی که در هیچ کشور مسلمان دیگری محلی از اعراب نداشت ولی پیام ان یعنی گرفتن قدرت سیاسی برای بسیاری از مسلمانان رادیکال غیر شیعه گوش نواز بود. این کتاب و تز مطرح شده در آن از سوی هیچ یک از جناح های سیاسی ایران از جمله سلطنت، گروه های سیاسی ملی، رادیکال چریکی، و چپ جدی گرفته نشد. به این ترتیب زمینه نظری برای پیشرفت عمامه به سوی قدرت فراهم آمد.
شکست دیهیمدر سال 57 عمامه یا بهتر بگوییم بخش رادیکال ان که پس از قرن ها مجهز به تز سیاسی هم شده بود پیشران مبارزه با دیهیم شد. مبارزه ای که بسیاری از گروه های سیاسی مخالف شاه از سال ها قبل درگیر آن بودند. برخی از این گروه ها با مبارزات خود که بعضا بسیار خونین بود زمینه ساز اصلی جنبش بودند. علیرغم اختلافات سیاسی گوناگون، این گروه ها در یک هدف مشترک بودند و ان شکستن دیهیم بود. ان چه تمامی این گروه ها از ان محروم بودند پایه های اجتماعی گسترده برای انجام چنین امری بود. گفتنی است در هر جامعه ای قدرت دارای شاخه های گوناگونی است. یکی از شاخه های قدرت کمیت مردمی است که حول یک اندیشه ویا مذهب ویا ایدئولوژی با هم متحد میشوند. در ان زمان بی شک عمامه تنها نیرویی بود که میتوانست در ابعاد میلیونی بسیج کند و نیروی مادی لازم برای شکست دیهیم را فراهم آورد که چنین نیز شد . همگرایی این نیروها سیلی را پدید آورد که توانست به شکست دیهیم منجر شود. به این ترتیب پادشاهی به عنوان نهادی که توانسته بود قرن ها به نوعی مشروعیت خود را برای حاکمیت در ایران حفظ و از توفان های تاریخی گذر کند، اعتبار تاریخی خود را ازدست داد. روند از بین رفتن پادشاهی ها در قرون جدید، از زمان انقلاب فرانسه شروع شد و بعد از جنگ بین الملل اول گسترش یافت و بسیاری از پادشاهی ها از بین رفتند. با این وجود نهاد پادشاهی در ایران از خطر مصون ماند و بالنسبه عمر طولانی تری داشت. با شکست دیهیم مرحله نوینی در تاریخ ایران آغاز شد.
عمامه و تشکیل حاکمیتعمامه بعد از شکست دیهیم به عنوان یک مشروعیت تاریخی که سالیانی دراز در سایه مشروعیت پادشاهی با اتکا بر پشتیبانی بخش بزرگی از مردم حضوری مداوم و اثر گذار در جامعه داشت ناگهان به قدرت سیاسی دست یافت . رخدادی که بعد ها بسیاری از روحانیون از جمله آقای خامنه ای اذعان کردند که آمادگی پذیرش و انتظار آن را نداشتند. ان ها اسلام و یا به عبارتی درست تر یعنی فقه شیعه را منبعی می دانستند که به قول آقای خمینی در آن "همه چیز هست" ، ( 5) و بر مبنای ان می خواستند امور مختلف اجتماعی سیاسی را اداره کنند. ولی از اولین روز پیروزی مشخص شد که فقه شیعه به هیچ وجه امادگی اداره یک کشور را ندارد و کشور در مسیری قرار گرفت که امروز در ان هستیم. بی شک روحانیت شیعه صاحب ثروتمندترین کشوری شد که در طول تاریخ مدرن در آن انقلاب شده بود. نظام جدید با هیچ یک از مشکلاتی که انقلابات دیگر با ان روبرو بودند مانند فرانسه که از قحطی رنج میبرد و یا روسیه که در حال جنگ بود مواجه نبود. عمامه نه تنها قدر آن چیزی را بدست که آورده بود ندانست بلکه در کوتاه زمانی بعد از گرفتن قدرت به خاطر کمبود های نظری و همچنین نگاه به گذشته و بسیاری از مسائل دیگر که ذکر آن موجب اطاله کلام میگردد، فرایند مشروعیت زدایی از خود را شروع کرد. این مشروعیت زدایی در بیست سال اخیر از زمان روی کار آمدن احمدی نژاد شتابی فزاینده گرفت تا به امروز رسیدیم که از جانب خارج اشغال اقتصادی شده ایم و در داخل نیز بسیاری از روحانیون گفته اند که جرات بیرون آمدن از خانه را ندارند. تشکیل جمهوری اسلامی بی شک مرحله نوینی در تاریخ ایران، اسلام، و مذهب شیعه بود. دورانی که بسیاری از اندیشمندان آینده نگر در طولانی مدت افول قدرت دین را دران می دیدند. برخی از متفکرین این امر را به سکولار کردن دین و یا دین سیویک تعبیر کرده اند که بحث جداگانه ای است . جواد طباطبایی معتقد است دین سکولار خطرناک است (6)، او در کلیپی این امر را در مورد مسیحیت توضیح میدهد.
پرتاب عمامهدر جریان جنبش زن زندگی آزادی با پرتاب عمامه روبرو شدیم که نشان از آن داشت که عمامه در حال از دست دادن مشروعیت خود است. این روند یک شبه اتفاق نیافتاد و آغاز آن به اولین روزهای قدرت گیری عمامه میرسد. از عجایب تاریخی آن است حمله به مشروعیت سنتی عمامه بیشتر از جانب خود عمامه شروع شد که محتاج بررسی بیشتری است. برترین نمونه های مشروعیت زدایی عمامه از عمامه عبارتند از توهین و حصر آیت الله شریعتمداری، عزل و حصر آقای منتظری، پراندن عمامه رفسنجانی در جریان انتخابات به نام حزب الله، و حصر آقای کروبی. افزون بر این، در گیری های سیاسی، فساد گسترده مالی و اخلاقی در کثیری از معممین یکی دیگر از دلایل مشروعیت زدایی از عمامه است. بی شک تشکیلات روحانیت شیعه و نهاد های گوناگون آن مثل حوزه های علمیه در تاریخ ایران یکی از نادر مصادیق سازمان های اجتماعی مردم نهاد بوده است که بودجه آن از جانب مردم تامین میشد و مدیران آن نیز به روشی دموکراتیک انتخاب میشدند و دلیل تداوم و مشروعیت آن هم در طول تاریخ همین مردم نهاد بودن آن بوده تا حدی که از انقلاب مشروطیت تا سال 57 در تمام جنبش های ایران حضوری فعال داشته. با دولتی شدن این نهاد فرایند نزول منزلت آن در عرصه اجتماعی-سیاسی شروع شد.
گذرگاه خطرناک – زوال دو مشروعیت های تاریخی و خلا تشکیل حاکمیتجامعه ایران در طول چهار دهه گذشته و با یک مشروعیت تاریخی برای ایجاد و حفظ حاکمیت یعنی پادشاهی وداع کرده و مشروعیت کاریزماتیک – تاریخی روحانیت شیعه را که در سال 57 موفق به تشکیل حاکمیت شد را نیز به زیر سوال برده. این در حالیست که گروه های سیاسی نوین کشور نتوانسنهاند سرمایه اجتماعی و مردمی لازم برای تشکیل حاکمیتی جدید بر مبنای مشروعیتی متکی بر حاکمیت مردم بدست اورند. بدین ترتیب خلایی برای تشکیل یک حاکمیت مدرن بوجود میآید که حل آن بزرگ ترین چالش جامعه است. این وضعیت تاریخی خاص در حیات ملی هر کشوری می تواند منبعی برای بیم و امید باشد، زیرا از یک سو امید به تغییر و آینده بهتری را بشارت میدهد و از دیگر سو میتواند کشور را با خطرات بزرگی روبرو کند. به عنوان مثال ، افغانستان بعد از شکست مشروعیت پادشاهی علیرغم ان که دولت های مختلف حتی با کمک نیروهای خارجی بر سر کار آمده اند هنوز نتوانسته حاکمیت پایداری را بنا نهد. درک درست از خطری که این گذرگاه تاریخی بالقوه میتواند متوجه آینده کشور کند، از سوی مردم و گروه های سیاسی مخالف حیاتی است.
نظام های ایدئولوژیک و بحران مضاعف مشروعیت داخلی و خارجیدر نظام های ایدئولوژیک بحران مشروعیت میتواند ابعاد خطرناک تری پیدا میکند زیرا این نظام ها نه تنها مشروعیت خود را در داخل کشو به خاطر فشار بیش از حد بر مردم از دست میدهند، بلکه به علت اهداف ایدئولوژیک و بلند پروازانه معمولا با کشور های دیگر نیز درگیری پیدا میکنند. در نتیجه بحران مشروعیت در این نظام ها، بحرانی مضاعف است. این نظام ها هم از داخل و هم ازخارج تحت فشار قرار میگیرند. تا آنجا که از تاریخ می توان آموخت، در بیشتر موارد در پایان دوران بحران مضاعف، نه تنها این نظام ها سرنگون شده اند بلکه به همراه خود کشور را هم به ویرانی کشیده اند. نظام آلمان نازی که حکومت رایش سوم را میخواست بنا نهد، حکومت موسولینی که در پی احیا امپراطوری سوم رم بود، نظام ژاپن که به عنوان یک امپراطوری جدید می خواست خود را تثبیت کند، نمونه هایی از این نظام ها هستند. هر سه نظام با قهر خارجی سرنگون شدند و زمین سوخته ای را به نسل بعدی تحویل دادند.
نظام حاکم بر ایران بی شک بعد از انتخابات 1400، مثال مجسمی از این گونه نظام هاست که به شدت در سراشیبی قرار گرفته . عدم مشروعیت داخلی، در گیری با کشور های خارجی، تمایل به نابودی اسرائیل و تبدیل کاخ سفید به حسینیه، درگیر شدن در عملیات نظامی برون مرزی، پیگیری اهداف توهمی نظیر ایجاد تمدن اسلامی در حالی که مردم در سطل های زباله دنبال غذا میگردند، اشغال اقتصادی از طریق تحریم ها، از دست دادن درآمد نفت، اختلافات درونی هیئت حاکمه، فساد و بسیاری از معضلات دیگر، را میتوان از عواملی دانست که باعث بحران مشروعیت مضاعف در کشور شده که هم از سوی داخل و هم از سوی خارج تحت فشار است. در این شرایط آیا دور از انتظار است که سرنوشت ایران در آینده چیزی شبیه سایر نظام هایی باشد که در این شرایط قرار داشتنهاند؟
تجارب تلخ کشور های دیگر در عبور از این گذرگاه خطرناکبا نگاهی به تاریخ به ویژه تاریخ معاصر جهان از پنج دهه قبل به این سو که نزدیکی بیشتری با زمان ما دارد، میبینیم که کشور هایی که با بحران مشروعیت و یا بحران مشروعیت مضاعف روبرو بوده اند با سرنوشت های گوناگون و عمدتا ناگواری روبرو بوده اند. فشار داخلی و نا امیدی مردم و مداخله خارجی مستقیم و یا غیر مستقیم به صور گوناگون نظیر تحریم های اقتصادی و یا حمله نظامی ویا مخلوطی از آنها زمینه ساز این سرنوشت های ناگوار بوده اند. برای مثال میتوان از فروپاشی نظام شوروی سابق، فروپاشی ملی وتجزیه کشور در یوگسلاوی و چکسلواکی، جنگ داخلی در سودان، تغییر نظام های مستقر سیاسی در مجارستان و رومانی و بلغارستان، ملحق شدن دو المان و نابودی آلمان شرقی، مداخله نظامی در عراق و لیبی، و.. را نام برد. در مواردی که بحران مشروعیت به تغییر نظام ها منتهی نشده، شاهد استمرار حاکمیت مستقر بدون مشروعیت و یا حکمرانی با تکیه بر سر نیزه هستیم نظیر سوریه و یا برخی از کشور های درگیر در بهار عربی . با این نگاه در مییابیم که در عمل طیف وسیعی از رخداد های خانمان سوز از جنگ داخلی گرفته تا تجزیه کشور میتواند بالقوه در این گذرگاه تاریخی اتفاق افتد. توجه به خطرات در کمین نشسته و برداشتن قدم های سنجیده برای آینده کشور حیاتی است تا با کمترین خسارات بتوان از این گذرگاه عبور کرد.
رجز خوانی جمهوری اسلامی در خلا مشروعیت مدرنآنچه واضح است اکثر سازمان های سیاسی مدرن در کشورهای غیر دموکراتیک که در انها آزادی محدود است علیرغم تلاش زیاد قادر نیستند سرمایه اجتماعی لازم برای کسب حاکمیت را فراهم آورند، در نتیجه توانایی لازم برای تشکیل حکومت را نیز بدست نمیآورند. بنیادی ترین دلیل برای حفظ وضع موجود و در قدرت ماندن نظام های مستقر در این کشورها همانا نداشتن سرمایه اجتماعی فراگیر سایر سازمان های مدرن سیاسی است. در کشور ما در سال 57 روحانیت به خاطر مشروعیت تاریخی و سرمایه اجتماعی به راحتی توانست حاکمیت جدیدی را تشکیل دهد. در شرایط کنونی چنین نیرویی در کشور ما وجود ندارد لذا حاکمان میتوانند به حاکمیت خود ادامه دهند. این شاید پاسخی باشد به سوالی که مدت هاست ذهن مردم ما را به خود مشغول کرده است،" چرا این نظام هنوز در قدرت است؟". نظام حاکم در این شرایط دچار خود بزرگ بینی شده و برای بقا خود به رجز خوانی و توجیه میافتد. آقای خامنه ای معتقد است که "ائمه اطهار نگه دار این نظام است" و خللی بر آن وارد نمیشود و از دیگر سو میگوید که "خدای اکنون همان خدای دهه شصت است" که ناظر بر اعدام های گروهی در آن دهه و نشان دادن برق سر نیزه است. در این میان باید پرسید آیا نگهبان نظام هایی مثل کره شمالی، ونزوئلا، سوریه، و... نیز ائمه اطهار هستند. راست آن است، ماندگاری این نظام ها به خاطر استبداد گسترده است که باعث عدم شکل گیری یک جامعه مدنی پویا میشود نه امدادهای غیبی. گفته اند که این نظام های استبدادی نیستند که قوی هستند بلکه این جامعه مدنی است که ضعیف است. ضعفی که به نظر میاید در کشور ما در حال تبدیل شدن به قدرت است.
بازنگری گذشته و مبانی مشروعیت حکمرانی در ایران آیندهتجربه چها دهه گذشته برای ایرانیان که در سال 1285 انقلاب مشروطه و قانون اساسی را تجربه کرده بودند و خود را در آستانه ورود به مرحله تاریخی نوینی میدیدند، تجربه ای تلخ، آزار دهنده، و مایوس کننده بود. ولی از دیگر سو زمانی بود برای اندیشیدن به گذشته، درک اشتباهات، بازنگری به کلیشه های عقیدتی، و کشیدن نقشه راه آینده که از این رهگذر بسیار سودمند و درس آموز بود. این دوران توانست که دست آورد های فکری عظیمی به ذخایر فکری - تمدنی جامعه ایران اضافه کند.
به عنوان مثال بسیاری از اندیشه هایی که مبنای انقلاب 57 بود کم کم رنگ باخته اند و غلط بودن آنها در عمل اثبات شد. ذکر چند مثال به اختصار برخی از این دگرگونی های ذهنی را نشان میدهد. دیگر کتابهای آل احمد را کسی نمیخواند، مفهوم مدرنیته از مفهوم غرب گرایی که او ان ها را درهم تنید امروز کاملا جدا شده و جامعه پذیرای کتاب " درخدمت و خیانت روشنفکران" نیست. دیگر نمیتوان جنازه بر دار شده شیخ فضل الله نوری را به عنوان پرچم غرب گرایی به مردم فروخت. مثال دیگر در مورد گروههای چپ است، بسیاری از این گروهها قبل از انقلاب "اعلامیه جهانی حقوق بشر" را "اعلامیه بورژوازی جهانی حقوق بشر" میخواندند ولی امروز به شدت از آن احتراز میکنند. بسیاری از آنها دموکراسی را نیز دست اورد بورژوازی میدانستند که امروز خود خواهان نوعی دموکراسی هستند. در بخش مذهبی جامعه نیز تغییرات اندیشه ای فراوانی رخ داده ، امروز بسیاری از مذهبیون جامعه از جمله بخشی از روحانیت شیعه نیز بر لزوم جدایی دین از حاکمیت تاکید میکنند. در مجموع بر اثر این تحولات فکری، بخش اعظم نیرو های سیاسی جامعه ایران از راست میانه تا چپ میانه تا مذهبیون معتدل که میتوانند بالقوه بخش عظیمی از مردم ایران باشند به نظر گاه مشترکی در تفکر سیاسی برای پایه های مشروعیت حکمرانی آینده کشور رسیده اند که عبارتند از:
حاکمیت مردم به عنوان پایه ای ترین اصل مشروعیت حکمرانی
جدایی دین از حاکمیت
احترام به کرامت انسانی و اعلامیه جهانی حقوق بشر و ملحقات ان
دموکراسی
در کنار آن مواردی مثل خشونت پرهیزی، توجه به عدالت اجتماعی، تعامل با جهان، حفظ محیط زیست، و... نیز در سپهر سیاسی ایران جایگاه والایی یافته اند.
نکته بسیار قابل تامل دیگر آن است که بعد از دهه ها مبارزه، اکنون بسیاری از مفاهیم پیچیده سیاسی – اجتماعی نظیر جمهوریت، برابری جنسیتی، دموکراسی و.. نه تنها از جانب متفکرین و نخبگان جامعه به طور عمقی درک شده، بلکه فهم عمیقی از انها در میان مردم نیز بوجود آمده. این مفاهیم، دیگر مفاهیمی نیستند که از طریق ترجمه کتاب های متفکرین سیاسی به طور مکانیکی وارد جامعه شده باشند و صرفا جنبه روشنفکری داشته باشند. این تفاوت اساسی دوران ما با قبل از انقلاب 57 است که باید آن را به عنوان تحولات بنیادی در اندیشه و نگرش جامعه امیدوارانه گرامی داشت و ارج نهاد. امروز زمینه های نظری برای پی افکندن یک ایران نوین با توجه به سطح تکاملی جامعه ایران فراهم است. به عبارت دیگر"امروز میدانیم چه حاکمیتی میخواهیم، چالش اصلی تلاش برای تحقق آن است ".
جنبش مهسا و هنجار شکنی های تاریخیدر سال 1400 انتخابات فرمایشی ریاست جمهوری با هدف آن یک دست کردن حاکمیت برگزار شد. پس از سال ها مقدمه چینی، به نظر میاید انتخاب آقای رئیسی و دوران جدید ریاست جمهوری، آغاز ورود به مرحله ای از انقلاب بود که بر مبنای تز های اقای خامنه ای، میباید انقلاب وارد گام های بعدی میشد (7). برنامه ای که بعد از سرکوب جنبش های 96 و 98 قرار بود با اقتدار و بدون برخورد با مانعی پیش رود. این برنامه، ناگهان با جنبش" زن - زندگی -آزادی" روبرو شد، میان پرده ای ناخوشایند برای حاکمیت که خواب ها را آشفته کرد. این جنبش روند برنامه ریزی شده نظام را مختل کرد و نا باورانه مشروعیت متزلزل نظام را به شدت زیر سوال برد و توانست گفتمان گذر از ج.ا را وارد سپهر سیاسی کشور کند. جنبش سبز در سال 88 با شعار "رای من کو" که شعاری بسیار پیشرو بود، در چارچوب نظام باقی ماند و فراتر از ان نرفت. جنبش مهسا با توان خود بعد از 13 سال توانست حصاری را که جنبش سبز در ان محدود بود بشکند. این پیروزی برای حاکمیت خوفی بزرگ و برای مردم و گروه های سیاسی امیدی عظیم به همراه داشت. بعد از هنجار شکنی های این جنبش، بی شک میتوان گفت که ایران پسا جنبش مهسا، دیگر ایران پیش از این جنبش نیست و نخواهد بود.
چالش ها برای ایجاد حاکمیتی بر مبنای مشروعیت عقلانیآنچه اکنون در کشور میگذرد با هیچ یک از موازین و نزاکت های کشور داری در جهان معاصر خوانایی ندارد. با توجه به شرایط وحشتناک اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، انزوای بین المللی، و بحران مشروعیت، و.. مهمترین سوالی که اکنون در برابر ایرانیان قرار دارد اینده کشور است، که جواب روشنی برای ان وجود ندارد.
از منظر کلان تاریخی، ملت ما در آستانه پی افکندن حاکمیتی مدرن متکی بر مشروعیتی عقلانی است که بعد از زوال مشروعیت های تاریخی جایگزین شایسته ای برای ان هاست. در مقطعی قرار داریم که مبانی تشکیل حاکمیتی عقلانی برمبنای چهار اصل که عبارتند از: حاکمیت مردم به عنوان پایه ای ترین اصل مشروعیت حکمرانی، جدایی دین از حاکمیت، احترام به کرامت انسانی و اعلامیه جهانی حقوق بشر و ملحقات ان، و دموکراسی، اصولی قبول شده از نظر اکثر مردم است. به عبارتی دیگر همانطور که آمد " میدانیم که چه حاکمیتی میخواهیم، چالش اصلی تلاش برای تحقق آن است". در یک سال گذشته تلاش های زیادی در راستای این هدف از سوی جامعه و گروه های سیاسی انجام شده. ائتلاف ها، گسست ها، رقابت های مشروع و نا مشروع، و.. از موارد قابل ذکر است که همچنان ادامه دارد. علیرغم این که سیر روند های سیاسی سال گذشته نتایج ملموسی به بار نیاورده ولی نا امید کننده هم نیست. سیر وقایع نشان میدهد که جامعه ایران در مسیر درست قرار دارد. بسیاری از تحرکات کنونی را بیشتر باید در راستای آزمون وخطا برای پیدا کردن راهی برای تحقق هدف نهایی ارزیابی کرد. گفتنی است در مورد پیدا کردن راه حل های تاریخی کتاب و یا راهنمایی وجود ندارد که با مراجعه به ان بتوان به راحتی راه حلی پیدا کرد. راه حل از درگیر شدن با مسائل، ارائه طرح ها و برنامه های گوناگون، امید به آینده، و تلاش بی وقفه پدید خواهد آمد. تداوم تلاش، ایجاد جو دموکراتیک برای ارائه پیشنهادها، افزایش میزان رواداری و همکاری بین گروه ها، حوصله، گسترش توان جنبش، و.. در نهایت راه را نشان خواهند داد. همانطور که در انقلاب مشروطه پدران ما توانستند با عبور از گردنه های نفس گیر سیاسی -اجتماعی- سنتی اولین انقلاب دموکراتیک در خاورمیانه را به ثمر رساند. نسل فعلی نیز در جهان دیجیتال کنونی قادر است که اولین نظام سیاسی بر مبنای مشروعیت عقلانی را در خاورمیانه بوجود آورد. این یک شعار نیست هدفی قابل حصول است که نیاز به مبارزه و تلاش ملی دارد، در این میارزه نمیتوان بی طرف بود.
در ارتباط با مقوله مشروعیت حکمرانی مباحث زیاد دیگری نیز وجود دارند که امید است در آینده به آنها پرداخته شود.
مراجع:
4- ایران بین دو انقلاب - یرواند ابراهامیان - ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی - نشر نی- صفحه 340