راز شکست _ زری شمس
راز شکست
گفتم به دلم چرا چنین نالانی؟
بغضش بگرفت دمی،
چون شیشه شکست
جامی به لبش نهادم و رنگین شد
خندان و خمار شد
از آن باده ی مست
گفتم مخور اندوه زمان
دل خوش دار
گفتا که رفیق ناکسی دستم بست
و آن جام شراب و عهد دیرین بشکست
زری شمس- ۱۴ سپتامبر ۲۰۲۳
اشتراک در شبکه های اجتماعی