این ها چاره ی کار نیست "رهایی را اگر راهی است، جز از راهی که روید زان گلی خاری گیاهی نیست". راه رهایی، راهی است که رو به آزادی و آبادی باشد، شکوفا باشد؛ گل و گیاه و یا دست کم خار در آن بروید. راه رهایی چاره اندیشی است برای آن که بتوانیم پاسخ ناکامی های تاریخی مان را بیابیم. یک چاره اندیشی به پهنای ایران و به درازای تاریخ فرهنگ کهن سال کشورمان که هم اکنون به دست بیگانگان رو به نابودی است. این چاره اندیشی کاری است که هر ایرانی از کوچک و بزرگ، از زن و مرد باید همیشه به آن بپردازد، زیرا سال ها است که مردمان میهن ما حق انتخاب شدن و حق انتخاب کردن یعنی حق حاکمیت ندارند. اندیشیدن به ایران، اندیشیدن به آزادی و استقلال، برتر، بایسته تر و شایسته تر از اندیشیدن به خانه و خانواده ی کوچک خودمان است، زیرا خانه و خانواده ی ما جزء کوچکی از ایران است. اگر میهن ما ویران یا نیست بشود خانه و کاشانه ی ما هم نابود می شود. میهن ما مادر ما است، میهن ما خانه ما، خانه ی مادر ما، خانه ی مادران ما، خانه ی پدر ما، خانه ی پدران ما و بستر همه ی هستی ما و فرهنگ ما است. یاخته های ما، اندام های ما از آب و خاک میهن ما ساخته و پرداخته شده است. آن کس که با میهن خود بیگانه باشد از خود بیگانه است، از خویشتن خویش و از اصل خویش بیگانه است.
علی اکبر دهخدا نویسنده و اندیشمند ایرانی درباره ی میهن دوستی و وطن داری سروده است: « هنوزم ز خُردی به خاطر در است – که در لانه ی ماکیان برده دست / به منقارم آن سان به سختی گزید – که اشکم چون خون، از رگ آن دم جهید / پدر خنده بر گریه ام زد که هان – وطن داری آموز از ماکیان». دهخدا به درستی نشان می دهد که مرغان و جانوران هم جایگاه زندگی خود( وطن خود) را از دسترس دشمنان خود دور نگه می دارند. نوشتارهای نویسندگان و سروده های شاعران امروزی، تنها به گزارش بدبختی ها و سختی های مردمان کشور ما می پردازد بدون آن که بگویند چرا؟ و چاره چیست؟ نه تنها نویسندگان و شاعران، چه بسا هر ایرانی به اندازه ی دانش و خرد خود باید راهی را که برای رهایی کشورمان می شناسد فرا راه هم میهنان مان بگذارد. برخی می کوشند ما را از نسخه نوشتن یا رهنمود دادن به هم میهنان جانباز و مبارزمان باز دارند. این شیوه ی گفتار ما را از خردورزی همگانی باز می دارد. از انباشته شدن خرد ها و آزموده های ما خرد و آزمون های بیشتری پدید می آید.
سال هاست که دشمنان ما و بیگانگان به کمک مشتی مزدور بر مردمان ما فرمان می رانند. جوانان ما را برای جنگ های بیهوده و بی معنا به کشورهای دور دست می فرستند، به نام دین و الله، جوانان میهن ما را به نابودی می کشانند. دین بیگانه و الله بیگانه را با میهن ما و فرهنگ ما چه کار؟ الله با ایران و فرهنگ ایران بیگانه بوده و بیگانه است. ( الله یعنی ال + لات نام بتی در دوران جاهلیت در صحرای عربستان بوده است که مردمان بیابان گرد آن را می پرستیدند.). محمد رسول الله برای سازشکاری با قدرتمندان جاهلیت نام خدای خود را الله گذاشته است تا با بتواند از پشتیبانی قدرتمندان دوران جاهلیت بهره مند شود و به قدرت برسد. ما ایرانیان خود را ایرانی می دانیم، شناسنامه و گذرنامه ی ایرانی داریم اما عرب ها و مسلمان ها، کشورمان را بیش از هزار و چهار صد سال است که با زور شمشیر و سرنیزه، شکنجه، زندان و کشتار از ما ربوده اند. میلیون ها ایرانی صدها سال است که در بند دیکتاتوری دست نشاندگان بیگانگان ( دشمنان کهنه و دشمنان نو) گرفتار هستند. در قران آیه ۱۹۱سوره بقره آمده است وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ ... آنان را ( کافرانی مانند ارسطو، افلاطون، اسحاق نیوتن، آلبرت انیشتین، کارل مارکس و...) هر کجا يافتید به قتل برسانيد. عرب های مسلمان از روزی که ایران را فتح کردند تا به امروز با هم میهنان ما همین گونه رفتار کردند. همین مسلمان های نادان و ضد بشر، امروز هم در سراسر جهان به نام جهاد در راه الله با ترکاندن بمب، خود را و مردمان بی گناه را، از کودک و زن و مرد، گروه گروه می کشند تا به گمان خود به بهشت بروند.
آیا به این اندیشیده اید که "چرا زحمت و کوشش از ماست، حاصل اش از دگران؟" چرا همه ی دارایی های کشور ما را به یغما می برند؟ با آن که در ایران همه ی ما زندانی هستیم، برخی خود را در بند و زندانی نمی دانند. آن ها بر این باورند که فقط زندانیان سیاسی زندانی هستند، هرگز به زندانی بودن بیش از هشتاد میلیون ایرانی نمی اندیشند. بیگانگان و نوکرانشان در ایران، هزاران هزار از مردمان کشور ما را در خیابان ها می کشند و ما نمی توانیم از این کشتارها جلوگیری کنیم زیرا فرمانروایی کشورمان در دست ما و نمایندگان ما نیست. اگر ایران مال ما باشد باید بتوانیم و حق داشته باشیم که آن را اداره کنیم. از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ رضا شصت تیر در ایران، سخن گفتن از سیاست و دانش، گناهی نابخشودنی است. حزب های سیاسی و انجمن های فرهنگی و دانش پژوهشی را ریشه کن کرده اند. حکومتگران خرد همگانی و رایزنی همگانی را توطئه برای بیگانگان می نامند.
چندین سده است که ایرانیان فرهیخته، میهن دوست و فداکار را بیگانگان شکار می کنند، آنان را یا می خرند و یا می کشند. دانشمندان ایرانی در سراسر جهان در دانشگاه ها و در بنگاه های پژوهشی، تولیدی، بازرگانی، سیاسی و از این دست در کار مدیریت و رهبری هستند. همین فرهیختگان هنگامی که به ایران باز می گردند، زندانی، شکنجه و کشته می شوند.
خمینی در سال ۱۳۵۸ در جماران گفت: « میگویند مغزها فرار کردند! بگذار فرار کنند. جهنم که فرار کردند این مغزها ...». خمینی هم مانند خامنه ای بارها دشمنی خود را با دانشگاهیان، نویسندگان و آزادی خواهان بر زبان رانده و گفته است: « بشکنید قلم ها را»، آن ها همیشه با آزادی قلم، با دانش و اندیشیدن دشمن بوده اند. آخوندها مغزها را فراری می دهند و نمی خواهند که نخبگان کشور ما به ایران بازگردند. آن ها می کوشند سرنوشت غم انگیز زهرا کاظمی، خبرنگار ایرانی – کانادایی، دکتر احمد رضا جلالی و امید کوکبی دانشمند فیزیک اتمی و نابغه ی ایرانی را به رخ نخبگان ایرانی بکشند تا مبادا کسی هوس آمدن به ایران به سرش بزند. آخوند ها در دوران حکومت خود هر جا بلا یا آسیبی رخ داده است مردم را در تنگنا و در زیر آوار و هجوم سیل رها کرده اند تا مردمان کشور ما هرچه بیشتر آسیب ببینند و کشته شوند. جنگ با عراق و جنگ هایی که در سوریه، یمن و دیگر جاها به راه انداخته اند هدفی جز نابودی جوانان کشور ما نداشته است.
برای رهایی میهن مان از این بلای اسلامی چه باید بکنیم؟ چاره چیست؟ چگونه می توانیم کشوری آزاد و مستقل و مردمانی آزاده و سرافراز داشته باشیم؟ همانگونه که بارها نوشته ام؛ راه رهایی؛ چاره اندیشی است. همه ی هم میهنان مان باید در اندیشه رهایی کشورمان باشند. من و دیگر هم رزمانم که زندگی و جان خود را در راه آزادی ایران از دست داده اند تا کنون نتوانسته ایم به پیروزی دست پیدا کنیم. ملت ما همانگونه که بارها به خیابان آمده اند باید یک بار که به خیابان ها می آیند در خیابان بمانند و خیابان را به محل تصمیم گیری ملت و اراده ی ملی خود قرار دهند. به جای آن که در یک ساختمان به نام مجلس رأی گیری کنند در خیابان و در برابر چشم جهانیان انتخابات انجام دهند و نمایندگان خود را برای کنگره ی ملی انتخاب کنند تا همان نمایندگان در خیابان مجلس مؤسسان را بر پا کنند. اگر مردمان میهن ما یک هفته در خیابان بمانند و با آرامش و متانت حکومت اسلامی را بر کنار کنند، نیروی های ارتشی و شهربانی هم ناچارند از تصمیمات ملت پیروی کنند. همانگونه که دکتر مصدق در مهر ماه ۱۳۳۰ از مجلس خارج شد و در میدان بهارستان در میان انبوه مردمانی که در خیابان بودند گفت: « ...آنجا (با اشاره به ساختمان مجلس) که یک عده ای مخالف مصالح مملکت هستند، مجلس نیست.... هر جا ملت است آنجا مجلس است». حکومت خامنه ای و آخوندها را باید در خیابان ساقط کرد و انتخاب جایگزین این حکومت هم باید در خیابان انجام شود.
منوچهر تقوی بیات
از حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران( همسازی ملی جمهوری خواهان)
نوزدهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ خورشیدی برابر با نهم ماه می ۲۰۲۳ میلادی