بدنبال تحولات چند هفته اخیر و دیدارهای متعدد و بالاخره سفر امروز [۲۸ دسامبر]، امیر عبدالهیان به عمان، کشور واسطه در زمینه مذاکرات بین ایران و امریکا، به منظور روشن کردن چند موضوع درباره تحولات سیاست هستهای، به ارائه نکاتی چند میپردازم:
اختلاف بر سر چیست؟ برجام و یا رسیدگیهای پادمانی آژانس؟
جمهوری اسلامی که اجازه نمیداد کارشناسان آژانس برای بازرسی و سوال در باره سایتهای توزقوزآباد، مریوان و ورامین به ایران بروند و پایان یافتن تحقیقات آژانس در اینباره را خط قرمز خود برای قبول برجام اعلام کرده بود، بالاخره پذیرفت که هیئتی از آژانس به ایران برود. ده روز پیش، پس از پایان سفر هیات آژانس، خبرگزاری رویترز نوشت: “مشخص نیست در این سفر مسائل موجود در پرونده تحقیقات درباره ذرات اورانیوم یافتشده در سایتهای اعلام نشده ایران، رسیدگی شده است یا نه. ” اما گفته شد که ایران از گروسی، دبیر کل آژانس بینالمللی انرژی هستهای دعوت کرده است که در ماه ژانویه به ایران برود. این دعوت نشان میدهد که جمهوری اسلامی از آنچه خط قرمز خود مینامید، عقب نشینی کرده است. لازم به یادآوری است که از دید آژانس، تحقیق در باره فعالیتهای جمهوری اسلامی در این سه محل ربطی به برجام ندارد و از وظایف پادمانی آژانس است که در اینباره از ایران توضیح بخواهد. رافائل گروسی، بارها گفته است: “قطعاً بدون دریافت پاسخ معتبر از ایران، پرونده تحقیقات پادمانها را نمیبندیم. “
توضیح اینکه، کشورهای فاقد سلاح هستهای [مانند ایران]، بر اساس پیمان عدم اشاعه سلاحهای هستهای یا «NPT» متعهد شدهاند پس از مذاکره با آژانس، تدابیر پادمانها (Safeguards) را بپذیرند که نشاندهنده “تأیید پایبندی آن کشورها به تعهدات خود در قبال این پیمان با هدف جلوگیری از تبدیل مصارف صلحآمیز انرژی هستهای به استفادههای تسلیحاتی هستهای یا ابزارهای انفجاری هستهای” باشد. جزئیات تدابیر پادمانهای مقرر، در سند دیگری تحت عنوان “مقررات موافقتنامه پادمانها” (CSA) یا Comprehensive Safeguards Agreement تدوین شدهاست. ایران در زمان شاه، در دیماه ۱۳۴۸ این تعهدات را پذیرفته است و از آنزمان همیشه مدعی بوده که این تدابیر پادمانی را رعایت میکند. ذکر این قضیه مهم است که این تعهدات، غیر از پایبندی به پروتکل الحاقی است که ایران با اینکه مدتی آن را پذیرفته بود اما دیگر به آن عمل نمیکند. بعد از طرح صیانت، مجلس دولت حسن روحانی مجبور شد اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی را به حالت تعلیق درآورد. خلاصه اینکه مسئله برجام و پادمان برای آژانس دو امر جدا از هم هستند.
نکته مهم اینکه، با توجه به اظهارات مختلف، چه از سوی امریکاییها و چه از سوی اروپاییها و حتی روسها و برخی از مقامات ایرانی، به نظر میرسد که ۴ ماه پیش بر سر برجام توافق کامل صورت گرفته است و ایران به بهانه مسائل فرابرجامی مانند درخواست توقف تحقیقات پادمانی آژانس در باره آن سه سایت، از امضای برجام سرباز زده است. ۲۶ دسامبر امسال، ناصر کنعانی سخنگوی وزارت خارجه، درباره مذاکرات احیای برجام در پاسخ به پرسش خبرنگار سی. بی. اس اظهار داشت: “متن توافق براساس مذاکراتی که بین طرفین صورت گرفته و متن پیشنهادی نهایی که از سوی مذاکره کننده ارشد اروپایی به طرفها و ایران و آمریکا داده شده، آن متن آماده جمع بندی است. ” این سخنان بطور واضح میگویند که توافق برجامی صورت گرفته است و مشکل، عدم حل مسئله پادمانی میباشد.
اما واقعیت تنها این نیست. زیرا اگر تحقیقات پادمانی آژانس واقعا خط قرمز نظام بود، چرا ماه پیش دوباره از آژانس دعوت شد و چرا اکنون میخواهند آقای گروسی برای مذاکره در باره آن، به ایران سفر کند؟ دلیل اصلی عقب افتادن توافق، یکی وجود اختلافات شدید درون نظام است و دیگر اینکه خامنهای گمان میکرد بخاطر جنگ روسیه با اوکراین جمهوری اسلامی دست بالا را دارد و میتواند فرصت بهتری برای مذاکره پیدا کند زیرا بر این گمان بود که اروپا نمیتواند از نفت و گاز ایران بگذرد و احتمال میداد با زمستان سخت در اروپا قیمت نفت بسیار بالاتر از ۱۲۰ دلار شود. اما اکنون قیمت نفت اوپک به زیر ۸۲ دلار آمده است و اروپا نیز فعلا برای تامین سوخت و برق خود با سختی مواجه نشده است اما برعکس، در ایران قیمت دلار به بالای ۴۴۰۰۰ تومان رسیده است و حتی برای تامین گاز مصارف صنعتی خود نیز با مشکلات عدیدهای مواجه شده است. در نتیجه، گذشت زمان، در همین چند ماه نیز وضعیت جمهوری اسلامی را متزلزل تر و ضعیف تر کرده است و از اینرو فشار در داخل رژیم برای قبول برجام بسیار بالا رفته است. ملاقاتهای شمخانی در داخل و امیر عبدالهیان در خارج، حول محور عملی کردن توافق است. واقعیت دگر این است که علی رغم وجود فشار بالا برای اینکه ایران برجام را قبول کند، امریکاییها عجلهای برای توافق از خود نشان ندادهاند زیرا از دید امریکاییها بر خلاف گفته و تبلیغات مقامات اسرائیل، ایران فعلا از نظر تهدید اتمی، خطر جدی محسوب نمیشود. آنها اعتقاد دارند، با اینکه ایران، چنانچه تصمیم ساختن بمب را بگیرد قادر است در عرض چند هفته مواد لازم برای ساختن بمب را تهیه کند اما تا آمادگی استفاده از آن حداقل چند سالی فاصله دارد و بر این نظر هستند که غرب، توانایی مدیریت تهدید اتمی ایران را با خرابکاری و یا بمباران سایتهای اتمی دارد. از اینرو، هم از توافق حول برجام سخن میگویند، هم از مردن آن!! بعنوان نمونه، در ویدیویی که روز سهشنبه ۲۹ آذر در شبکههای اجتماعی منتشر شد، جو بایدن، رییسجمهوری آمریکا، توافق اتمی با ایران را “مُرده” خواند اما گفت “که دولت وی فعلا نمیتواند این خبر را اعلام کند”. اما چند روز بعد از انتشار این سخنان جو بایدن، راب مالی، نماینده ویژه وزارت خارجه آمریکا در امور ایران در مصاحبهای با رادیو آزادی، در پاسخ به این سوال که “آیا برجام مردهاست؟ ” گفت: “شغل من نوشتن آگهی ترحیم نیست. شغل من ترویج و حفاظت از منافع ایالات متحده است. کاملا واضح گفتهایم که در ماه سپتامبر، همه ما فرصت طلایی داشتیم که برجام را احیا کنیم. همه آماده همکاری بودند، حتی برای یکی دو روز تصور میکردیم که ایران هم آماده همکاری بود، اما در آخرین لحظه، آنها با مطالباتی برگشتند که خودشان میدانستند توسط هیچ کس قابل پذیرش نیست. در نتیجه آنها بودند که فرصت برای بازگشت فوری و سریع به برجام را از بین بردند. ” او تاکید کرد: “ما هنوز به دیپلماسی اعتقاد داریم و معتقدیم که علی رغم هر اتفاقی که در چند ماه گذشته افتاده است، همچنان بهترین راهکار برای اینکه ایران به سلاح هستهای دست پیدا نکند، توافق هستهای است. ما آمادهایم که به این دیپلماسی ادامه دهیم. “
معامله و یا حمله نظامی؟
حال با توجه به این تحرکات دیپلماتیک خصوصا با وساطت اروپا و عمان و با توجه به جنبش داخل کشور، این سوال مطرح میشود که سیاست غرب در قبال ایران واقعا چیست؟ آیا در صورتیکه ایران برجام را بپذیرد، غرب آماده خواهد بود که تحریمهای مختلف را بردارد و میلیاردها دلار ثروت ایران را به جمهوری اسلامی برگرداند؟ آیا این عمل به نفع حاکمین نیست؟ وظیفه ما مردم در این میان چیست؟ پاسخ به این سئوالها را با درنظر گرفتن چند موضوع روشن میکنیم:
ـ آمریکا و اروپا بارها تکرار کردهاند که مسئله برجام از موضوع تحولات جنبش مردم ایران جداست و اگر ایران به برجام تن دهد آنها برجام را امضا خواهند کرد. به این دلیل است که مذاکرات ادامه دارد خصوصا که امریکا ایران را فعلا تهدید جدی نمیداند و از سوی دیگر نقشه جایگزینی هم برای برجام ندارند. در نتیجه، احتمال توافق با جمهوری اسلامی هنوز وجود دارد.
ـ اما غرب توافق احتمالی را چگونه توجیه میکند؟ بهانه غربیها برای توافق با ایران، این است که قبول برجام از سوی ایران را شکست سیاست خامنهای میدانند و امیدوارند با توجه به این شکست، تحولی در داخل رژیم وجود آید و کسانی که حاضر هستند با امریکا مستقیم همکاری کنند، قدرت را در دست گیرند. در واقع همانطور که خامنهای از سیاست هستهای برای تحکیم قدرتش استفاده میکند امریکا نیز از آن برای تغییر در درون رژیم استفاده میکند. این سیاست تغییری نکرده است چه زمان اوباما، چه زمان بایدن. حتی ترامپ نیز همانطور که بارها گفته بود آماده معامله با رژیم بود. در واقع امریکاییها، ایرانی مفلوک و ضعیف میخواهند، چه خامنهای اینکار را برای آنها انجام دهد، چه کسانی دیگر. تا زمانی که بتوانند خطر بمب را مدیریت کنند، حتی نیازی به تغییر در درون رژیم هم ندارند. چه کسی بهتر از خامنهای برای منافع قدرتهای خارجی؟ البته ترجیح امریکا در میان مدت این است که تحول در درون رژیم صورت گیرد تا بتواند با نظامی که بتوان با آن گفتگوی دیپلماتیک داشت همکاری داشته باشد. در آینده هم همینطور است؛ ایرانی دمکراتیک و آزاد و مستقل که به راه رشد برود برای منافع غرب در منطقه مناسب نیست. از اینرو آمریکا در خارج از کشور از نیروهای وابسته تنها برای فشار بر جمهوری اسلامی استفاده میکند و به آنها بعنوان آلترناتیو جدی نمینگرد.
اما اگر تحول در درون نظام میسر نشود و خامنهای همچنان بخواهد از بحران هستهای، حتی تا آماده کردن زمینه برای برخورد نظامی استفاده کند، ممکن است خواسته دیرینه اسرائیل یعنی زدن تاسیسات هستهای و برخی دیگر از تاسیسات نظامی ایران عملی شود. آویو کوخاوی، رئیس ستاد ارتش اسرائیل، ۲۷ دسامبر اعلام کرد که سطح آمادگی اسرائیل برای انجام عملیات نظامی در ایران “به طرز چشمگیری ارتقا یافته است”. او در موسسه مطالعات امنیت ملی در تلآویو گفت: “من بیشتر از این خواهم گفت. ارتش اسرائیل برای روزی که دستور اقدام علیه برنامه هستهای [ایران] داده شود، آماده خواهد بود و به ماموریتی که محول شود، عمل خواهد کرد. ” اما واقعیت این است که چنین عملیاتی، کوچکترین سودی برای ما ایرانیان نخواهد داشت بلکه مردم را در وضعیت سخت تری نیز قرار خواهد داد و راه تغییر نظام را نیز دشوارتر خواهد کرد. البته برای غرب و اسرائیل این سود را خواهد داشت که ایران را ویران تر کنند و آقای خامنهای نیز از آن برای سرکوب هر چه بیشتر مردم استفاده خواهد کرد.
راه حل
خلاصه اینکه در رابطه با قدرتهای غربی، در میان مدت، راه حلی وجود ندارد. یا غرب با رژیم یا بخشی از رژیم معامله میکند و یا حمله به سایتهای هستهای را تدارک خواهد دید. در هر دو حالت بازنده مردم ایران هستند. در سناریوی اول رژیم یا بخشی از رژیم قادر خواهد بود برای مدتی بخشی از نیازهای مادی خود را تامین کند و به حیات خود، به نوعی دیگر ادامه دهد و در حالت دوم، عواقب حمله نظامی، محدود به تخریب سایتهای هستهای نخواهد شد و میتواند به برخوردهای نظامی هم بیانجامد و در آشوب و ترس حمله نظامی، راه تغییر رژیم بدست مردم برای ساختن ایرانی دمکراتیک نیز دشوارتر خواهد شد.
در پایان، هشدار اینکه، بحران هستهای راه حلی ندارد مگر بدست مردم و جنبش همگانی. تنها جنبش مردم و تقویت و گسترش آن میتواند هم مانع از معامله بیگانگان با رژیم گردد و هم از حمله نظامی به کشور و زیرساختهای صنعتی و اقتصادی آن جلوگیری کند. توضیح اینکه وقتی ملتی در حرکت باشد غربیها توان مقابله با آن و همکاری با رژیم را نخواهند داشت و از سوی دیگر افکار عمومی جهان نیز هیچگونه مبادرت به حمله نظامی را نخواهد پذیرفت. میدانم بخشی از سیاسیون، خصوصا در داخل و یا حاشیه حکومت، دل در گرو توافق با غرب بر سر برجام بستهاند و اینطور تبلیغ میکنند که اگر دوباره توافق بر سر برجام صورت گیرد مسائل ایران حل میشود و برخی دیگر بنام مخالف، خصوصا در خارج از کشور بی صبرانه منتظر حمله نظامی به سایتهای هستهای و غیر هستهای ایران هستند و مستقیم و غیر مستقیم این خواسته را بزبان میآورند. هیچکدام از آنها، مردم را راه حل نمیدانند. این قدرت طلبان نه به توانایی مردم ایران باور دارند و نه خواستار این هستند که تغییر نظام از طریق ملت ایران صورت گیرد.
بار دیگر پیشنهاد میکنم جامعه مدنی، خصوصا استادان و مهندسان و دانشجویان، سیاست هستهای را در جنبش مطرح کنند و با صدای بلند بگویند غنی سازی، ویران سازی ایران بوده و هست. بحران هستهای ۲۰ سال است که توان ایران را گرفته است و خامنهای بخاطر شهوت قدرت، ایران را با آن به گروگان گرفته است. در قبال سیاستی که برمبنای آن، “هست و نیست” ایران به تاراج داده شده است نمیتوان و نباید سکوت کرد. تا کی در این انتظار باشیم که خامنهای یا بایدن یا مکرون و یا پوتین و… هر یک طبق “تقویم منافع خود” زمان پایان دادن به این بحران را انتخاب کنند؟ تلاش کنیم در سال ۲۰۲۳ جنبش تقویت شود، اشاره به سیاستهای ویرانگر هستهای را هم در درخواستهای جنبش وارد کنیم تا هم خامنهای به پایان نزدیکتر شود و هم قدرتهای خارجی دیگر توان استفاده از بحران هستهای برای تامین منافع خود را نداشته باشند.
مهران مصطفوی
از: گویا