**براستی میتوان « فاطمی »را از شخصیتهای نادر سیاسی یکصد سالهی اخیر کشورمان دانست که به گواه تاریخ انگشت بر نقطهی اصلی درد یعنی «استبداد و استعمار» نهاد. این فرزند وارسته وطن در بخشی از سرمقاله روزنامه باختر امروز « بعنوان سر دبیر » مینویسد:“بالاخره باید برویم – میشود با روی سیاه رفت؟ !ماییم و آیندگان، با خفت و خواری میتوان در گور خفت؟ در انجام وظیفه، فداکاری میکنیم و تا لبه پرتگاه میرویم ومردانه میکوشیم…”
و در سرمقاله دیگری با عنوان یا مرگ یا زندگی نوشت:“ایران برخیز! بیدار شو! این خواب طولانی، افتخار را از دست تو گرفت.تو مایهی فخر دنیا بودی … حیف که منقرض شوی – و گویا ندای وجدان او خفته های این مرز و بوم پیچیده شده در خرافات و فساد با هدایت نظامی منحط و متحجر ….را تلنگری هشدار دهنده نواخت و چنان تحولی بایسته در پیش …….شادروان ادامه میدهد هم میهنان: از دیدگاه تاریخ، ملتی دارای ارزش است که هویت و اعتبار خود را با تلاش و مبارزه فرزندانش از گزند روی دادها و مطامع بیگانگان آزمند، نگاهبانی و مصون بدارد.
*میهن ما به ویژه در سدهی معاصر، شخصیتهای بزرگی را در دامان پر مهر خود پروراند تا پیشاپیش ملت در نبرد با دشمنان درونی و بیرونی، آثار فنا ناپذیری از خود، بجای بگذارد تا استقلال و تمامیت میهنمان بر جای بماند. همت والای این رادمردان سبب شد در سالهای پر تلاطم دهه سی و بعد از کودتای۳۲ و بنا برادله ای قوی بعد از این -غارتگران نتوانند به نابودی منافع ملی که منادیان ان مبارزات ملی هستند و امید و آرزوی نهایی آنان رهائی مردمان صبور اما هشیار و ناظر این مرز و بوم پر گهر ، جامه عمل بپوشانند.
* فاطمی یکی از شجاعترین روزنامه نگارانیست که تا واپسین لحظه زندگی، برای مردم قلم زد و در سرمقالهاش نوشت:“دکتر مصدق پیشوای ایرانیان پاک اندیش و مزین به پندار نیک نیم قرن تمام، در راه منافع مردم محروم این مملکت، مبارزه کرده»
در مجلس شانزدهم دکتر مصدق نماینده نخست تهران شد و فاطمی جوان و ۵ تن دیگر از یارانش در مجلس، در کنار هم به پیکار ضد استبداد – استعماری خود ادامه دادند واو بعنوان وزیر امور خارجه پیکاری را آغازو تا قطع منافع و خلع ید به پیش برد
این فرزند وارسته میهن روز بستن سفارت انگلیس را «یکم بهمن» روز اسقلال ایران میدانست
دکتر فاطمی در اسفند ماه ۱۳۳۲ در مخفیگاهش بازداشت و «تیمور بختیار» فرماندار نظامی و«سپهبد مقدم» رییس شهربانی نقشه از بین بردن او را طبق دستور در بار کشیده – عدهای از اوباشان حرفهای رابه جلو ساختمان شهربانی فرا میخوانند.
خواهربزرگوار فاطمی به جلوی شهربانی میرود، برادرش را دست بند زده ایستاده میبیند، شعبان جعفری به همراهان مزدورش میگوید: “بکشیدش” به ضرب چاقو و چماق او را مضروب میکنند که جان سالم به در نبرد……اما فریادهای این بانوی شجاع که: “مردم برادرم فاطمی را کشتند.” او را از این فاجعه موقتا می رهاند.
فاطمی را در حالی که در حرارت تب میسوخت روی برانکارد تحت بازجویی قرار میدهند – این چهره ملی به «سیدرضا زنجانی» در زندان نوشت: “… آرزو دارم که نفسهای آخر زندگیام در راه نهضت و سعادت هموطنانم صرف شود و داغ باطله بر کنسرسیوم و حامیان او بزنیم، بر فرض که نگذارند این مهم به اطلاع هم میهنان، برسد، در تاریخ باقی خواهد ماند تا نسل آینده برای زیستن شرافتمندانه و نیل به آزادی، ادامه دهنده این راه باشند.
نوزدهم آبان ۱۳۳۳( ۶۸ سال قبل ) در حضور بختیار و آزموده دادستان ارتش «ملقب به آیشمن» حکم اعدام دکتر فاطمی به او ابلاغ و گفت: “اگر وصیتی دارید بفرمایید…” فاطمی گفت: “از مرگ ابایی ندارم، آن هم چنین مرگ پرافتخاری، میمیرم که جوانان ایران با خون از وطنشان دفاع کرده و نگذارند جاسوسان بیگانه بر این کشور حکومت نمایند، من دربهای سفارت انگلستان را بستم، غافل از این که تا عوامل بیگانه حکومت میکنند، انگلستان سفارت لازم ندارد”.
آزموده از او میخواهد: “اگر خواستهای دارید، بگویید.”رادمرد آزاده وطن میگوید: “خواستههایم دیدن خانواده، ملاقات با دکتر مصدق و صحبتی با افسران است.” آزموده میگوید: “هنوز هم دست از این مرد (مصدق) بر نمیداری؟”.و در برابر جوخه اعدام، گفت: “مرگ بر دو قسم است، در رختخواب ناز و یا در راه شرف و افتخار، خدای را شکر که در راه مبارزه با فساد، شهید میشوم… امیدوارم سربازان نهضت، همچنان مبارزه را ادامه دهند”. گلوله ها شلیک شد و «زنده باد مصدق» آخرین کلامش …….مزار سردار بزرگ نهضت ملی در جوار شهیدان سی تیر قرار دارد و مزار خواهر فداکارش نیز در کنارش.
راهش پر رهرو باد