نویسنده: آناهیتا مهدوی وِست، بههمراه پیامی از روشنفکر برجستهی آمریکایی، کورنل وِست
مترجم: علی ثباتی
درآمد مترجم: آنچه در ادامه میآید، ترجمهی فارسیِ شرح و یادداشتیست از دکتر آناهیتا مهدوی وِست، همسر روشنفکر مشهور و برجستهی سیاهپوست آمریکایی، کورنل وِست که خود وِست آن را در ادامهی توئیتی از حساب توئیترش منتشر کرده و نوشته: «قیام انقلابی ایران با هدایت زنان ژرفترین همبستگی ما را طلب میکند. این پارهمتن درخشان و قدرتمند از زنِ عزیزم حقیقتی انکارناشدنی را بازمیگوید و بارآور امیدی راستین است». در این یادداشت دو نکتهی کلیدی هست: نخست، یادآوری پیشینهی دیرین و دیرپای این جنبش که امروز به بیان نهایی و قطعی خود رسیدهست و دیگر نظم کهن و کهنگی این نظم بینظام و نظام بینظم را نمیپذیرد، و دودیگر این یادآوری سیاسی خردمندانه و حیاتی که نبردِ جاری در خیابانهای خونین ایران از آن مردم ایران است و تنها آنها باید سرنوشت این قیام و نتیجهی آن را رقم بزنند و وظیفهی مردم جهان و ایرانیان خارج از کشور نه هدایت که حمایت از این قیام است و یاریرسانی به شنیدهشدن و در کانونِ توجّه ماندنِ آن، عوضِ آنکه بخواهند بر موج این جنبش سوار شوند یا ایدئولوژی و طرحوبرنامههای سیاسی خود را بر آن تحمیل کنند.
…
جنبش زنان ایران
آتشی در ایران فروزان است که از زمان جلای وطن من در سال ۱۹۸۹ هرگز خاموشی نگرفته. هنوز عطر خانهی پدربزرگ را در خاطر دارم. عطری تنآسا که مثل حجابی امن در برت میگرفت. مادربزرگان من هردو زنانی با حضور کمرنگ بودند. اُسوهی آنچه مادربزرگها باید باشند، مهربان، آغوشگشا، بانمک، داستانگو، و بهترین آشپزان! هردوشان هم روسری به سر داشتند. دوستداشتنی مینمودند! روسری از دو واژهی «رو» و «سر» تشکیل شده. روسری چیزی بود نظیر سربندهای قدیمی و محبوب آمریکایی در دههی ۶۰ میلادی.
چادر هم بود. یک قطعهی بافتهی رنگارنگ و نرم. عاشق چادر ابریشمی مادربزرگم بودم که طرح گلهای آفتابگردان داشت. بهگمانم دلیل اینکه عاشق گل آفتابگردان هستم همین باید باشد! گاهی وقتی چادرش را به سر میکرد، توی آن قایم میشدم و تن به نوازش او میسپردم. بعدش مادرم هم بود، یکی از شیکپوشترین زنانی که هرگز به عمرم دیدم. همیشه با آن گیوسانِ حالتدار! و البتّه، خالههام، همهشان همانطور، همیشه خوشلباس، با مدلمویی که میخواستی براش غش کنی. زنان شاغل حرفهای نیز همینطور. روسری و چادر هرگز دلالت مذهبی امروزشان را نداشتند و اجباری هم نبودند. سرکردن و نکردنشان انتخاب زنان بود. همیشه در خانوادهای چندفرهنگی بودم، مسلمان، مسیحی، یهودی و بیخدا. هیچ خاطرم نیست که از آنها هیچکدام هرگز دیگران را به مناسک دینیای مجبور یا از آن باز داشته باشند. در آن ایّام خوش، زنان هرچه میخواستند به تن میکردند. امّا اینهمه در ایران پس از انقلاب ۵۷ و شکلگیری ج.ا. پایان گرفت. آنوقت بود که برای اوّلینبار حجاب اجباری در زیست روزمرّهی زنان ایرانی جاگیر و تبدیل به نماد سرکوب شد.
در روزهای آغازین ج.ا. در ایران، مقامات رسمی حکومت، هم روحانیون و هم غیرروحانیها، وعده میدادند که خبری از حجاب اجباری نخواهد بود و بهجایش زنان را دعوت میکردند به بازنگری در پوشش حجاب اسلامی. ولی قوانینِ مملکت روزبهروز دگرگون شد، و حجاب اجباری هم به همین سیاق. زنان از همان سال نخست بعد انقلاب، بنا کردند به مخالفت و اعتراض به حجاب اجباری و قوانین ستمگرانه. آنموقع هنوز ایران بودم و به یاد دارم که با مادر، خواهران، خالهها، دخترخالهها و همکلاسیها و هزاران زن دیگر در خیابانها در اعتراض به حجاب اجباری راهپیمایی میکردیم. این جنبش زنان ایران دههها در جریان بودهست. قتل ددمنشانهی زن کرد جوان ایرانی، مهسا امینی، بهدست گشت ارشاد شعلههایی را برانگیخته که از آن آتشی بودند همیشهفروزان و خاموشیناپذیر. اینبار، جنبش عظیم است و جهانی. خواهران ایرانی ما در ایران تعریفِ شجاعت را از نو برای جهانیان نوشتهاند، و من سر تعظیم دربرابرشان فرومیآرم! قلب من مالامال از دردست و امید!
گرچه جنبش زنان ایران علیه حجاب اجباریست، نیز علیه هر آن شکلی از سرکوب و ستم در ایران هم هست. نبردیست برای آزادی، آزادی در انتخاب، و آزادی بیان. جنگیست بر سر برابری و عدالت. جنگیست علیه فقر و کارِ کودک. جنگیست برای حقوق بشر و کرامت انسانی، نه جنگی علیه مناسک دینی. درعوض، جنگی علیه تبدیل مناسک دینی به سلاحِ سرکوبِ زنان. حجاب اجباری سلاحی بودهست برای سرکوب زنان ایران از همان ابتدای ج.ا. در ایران. درمقام مهاجران پراکنده به گرد دنیا، نمیتوانیم کناری بایستیم و باید که در همبستگی با خواهران و برادرانمان داخل ایران قیام کنیم. نیز امیدوارم از این کار بپرهیزیم که طرح و دستورها و ایدئولوژی سیاسی خود را بر این جنبش بار کنیم. بگذارید یادمان باشد که ایرانیان داخل ایران همانها هستند که جان بر کف دست گرفتهاند و در خیابانها برای حقوق ابتدائی بشری خود میجنگند و راهپیمایی میکنند. آنها کسانی هستند که باید به مسیر این جنبش شکل دهند. آنها کسانی هستند که این جنبش را راه میبرند، نه ما، و نه هیچ گروه سیاسی یا افراد دیگری خارج از ایران. آنها صدای رشید و زورآور خودشان را دارند. بیایید صدا در صداشان اندازیم تا همهی دنیا شنوندهشان باشد، در همبستگی، زن، زندگی، آزادی، تاهمیشه
از: زیتون