زنی که می ستایم _ زهرا شمس

img

زنی که می ستایم     

 

زنی را می شناختم

که در گوشم زمزمه می کرد:

من همانم که آنی دارم

از مهر نشانی دارم

گنجینه رمزها و رازهایم

سرچشمه عشقم

جادویی نهان دارم

 

خرامانم چون سرو

نرگسِ مستم

جامِ شرابم

لبانم عقیق

گیسوانم سیاه

پیچ در پیچ و خوش بو

چون غالیه

عطرآگینم

 

زنی را می شناختم

که در گوشم زمزمه می کرد:

من همانم که آنی دارم

گل چهره، سیمین بر

دلربا و افسونگر

با صدایی گیرا

چشمانی شهلا

با دستانی مرمرین

پاهایی استوار

مهرآئینم

 

 

زنی را می شناختم

که بوی زلف آشفته اش

را نسیم

به هر سو می پراکند

لبان خندانش

افسون و سرمستی شراب شیراز

به جان ها می فشاند.

 

 

زنی را می شناختم

که بر سرش مروارید

در دستان طلا

زیر پایش گنج

صراحی در دست

شراب عشق می بخشید

به هر کس و نا کس

 

 

زنی را می شناختم

که در گوشم زمزمه می کرد:

من همانم که آنی دارم

راز نهانی دارم

دیده ها نگران به من

چشم ها نگرانِ من

دل ها لرزان با نام من

 

زنی را می شناختم

که در گوشم زمزمه می کرد:

قلب من هدیه به تو

تکیه گاه همگان

چون نسیم خنکی

گذرم بر دل و جان

به رخ دخترها

شادی انگیز دل پیر و جوان

            

 

از پس گشت زمان

مرغ زیرک خبری داد به من

از همان شهر امید

شهر خورشید

از زن قصه ی من:

 

زن دگر خسته و نالان شده است

زن پر از غصه و گریان شده است

چهره پر چین و چروک

کمرش خم شده است

زن به هر سو نگران

دل او خون افشان

دشمنان در پی او

خنجر خصم

 بر گُرده او

آتش افتاده به جان

از هر سو

 

این زن ایران من است

مام من جان من است

مهر من ماه من است

مادر مادرها

دختر مادرها

مادر مردم ایران

زری شمس -۱۳ اکتبر ۲۰۲۰

(نوشته شده در تاریخ ۲۷ اوت