در دفاع از سیاستها، استراتژی و تاکتیکهای مبارزاتی دکتر مصدق
دعوت خلیل ملکی از دکتر خنجی برای صحبت در جلسه سخنرانی حزب در ۲۵ مرداد
پس از تظاهرات عصر روز یکشنبه ۲۵ مرداد که با دعوت فراکسیون نهضت ملی در میدان بهارستان برپا گردید، و سخنرانی نمایندگان مجلس از جمله دکتر شایگان و مهندس رضوی و دکتر فاطمی وزیر خارجه صورت گرفت، دکتر فاطمی در سخنرانی خود، به شدت به دربار و شاه حمله نمود: “دربار پهلوی روی دربار فاروق را سفید کرد.”، “خائنی که میخواست مملکت را به خاک و خون به کشد به بعداد گریخت!” در خاطرات مسعود حجازی مینویسد.
پس از پایان تظاهرات اعضای نیروی سوم همراه تعداد زیادی از شرکت کنندگان در تظاهرات به صورت راه پیمائی به طرف باشگاه حزب نیروی سوم حرکت کردند و درآنجا جلسه سخنرائی برپا گردید. بعضی از مسؤلین حزب سخنرانی نمودند. خلیل ملکی در یک سخنرانی پر احساس به نفع دکترمصدق ناگهان اعلام داشت که میخواهد یکی از شخصیتهای برجسته رهبری حزب را به حاضران معرفی نماید. ملکی سپس به طرف دکتر خنجی که در بالکن حزب بود رفت و دست او را گرفت و به طرف تریبون سخنرانی کشید. دکتر خنجی پشت میکرفون رفت و بر اثر سخنان تحسینآمیز ملکی حاضران به ابراز احساسات نسبت به اوپرداختند. همه اعضا او را برای اولینبار پشت تریبون سخنرانی میدیدند و بعضی برای اولین بار قیافه دکتر خنجی را مشاهده میکردند.
سازماندهی جدید در حزب نیروی سوم و اعلامیه در بارۀ ۲۸ مرداد
پس از کودتای ۲۸ مرداد سازماندهی جدیدی درحزب ترتیب داده شد و درآن رهبری سیاسی را از رهبری تشکیلاتی جدا نمودند. در رهبری سیاسی آقای مهندس قندهاریان، دکتر خنجیُ و دکتر حجازی تعیین شدند. روز بعد آن طوری که دکتر حجازی در خاطراتش مینویسد، به منزل مهندس قندهاریان برای تشکیل جلسه هیأت سیاسی حزب رفتند و همگی درباره تجزیه و تحلیل اوضاع توافق داشتند. در آنجا صحبت از انتشار هرچه زودتر اعلامیه حزب درباره کودتای ۲۸ مرداد شده بود. آقای مهندس قندهاریان برگ کوچکی از جیب بیرون آورده و به خواندن متن آن پرداخت و گفت این اعلامیه را خلیل ملکی نوشته است. اعلامیه به خط خود ملکی بود. مفاد اعلامیه برخلاف انتظار موجب حیرت و ناراحتی ایشان گردید. در عنوان اعلامیه علاوه بر هممیهنان، فقط به همرزمان حزبی – سازمان جوانان و هواداران نیروی سوم – خطاب شده بود.
در متن یک حمایت خیلی کلی از دکتر مصدق و نهضت ملی به عمل آمده بود. ولی چند بار به سقوط دکتر مصدق از نخستوزیری تأکید شده و توضیح داده بود که یک حزب سوسیالیستی نمیتواند حتی دنباله روی ملیترین دولتها باشد و بعد اعلام گردیده بود که درشرایط حاضر میتوانیم هدفهای انقلابی نهضت ملی و حتی اصلاحات داخلی را در چهارچوب قانون اساسی و حکومت مشروطه با وسایل سیاسی و اجتماعی مسالمتجویانه درعین حال جدی و قاطع و مبارزهجویانه به دست آوریم. تقریبآ تمام اعلامیه تحت تأثیر خطرات حزب توده و حمله به این حزب قرار گرفته و تصریح شده بود که مبارزه با حزب توده مشکلتراز مبارزه با هیأت حاکمه پوسیده است و در آن به تفصیل برنامه و نحوه مبارزه با حزب توده تنظیم شده بود بدون آن که راجع به توطئه کودتا و برنامه مبارزه علیه آن و ادامه نهضت ملی، مطلبی ذکر شود.
در بخش سوم اعلامیه میگوید..... شاید با کم شدن تناقض دولتها در ایران با سیاست خارجی، امکان توجه بیشتری به اصلاحات پیش آید و در صورتی که طبقات مردم به منافع طبقاتی خود پی ببرند و متشکل گردند و از آلت دست شدن آنها و منفیبافی حزب توده جلوگیری شود، ممکن است وضع اقتصادی بهتر از گذشته گردد و دراین مورد، فعالیت حزبی، بالعکس حزب توده که فعالیت خرابکارانه دارد، فعالیت ساختمانی باشد.”
در اعلامیه حتی یکبار هم عبارت “کودتای ۲۸ مرداد” ذکر نشده بود. فقط دراول اعلامیه عبارت “۲۸ مرداد” بدون کلمه کودتا اشاره شده است. دراعلامیه از توطئه شاه و دربار و سیاستهای خارجی علیه رهبر نهضت ملی سخنی به میان نیآمده بود. و درباره موقعیت دکتر مصدق و بخصوص بازگشت دولت قانونی او و ادامه مبارزه ملت دراین زمینه و ادامه مبارزه برای تحقق هدفهای نهضت ملی حرفی زده نشده بود.
این اعلامیه بسیار اسباب تحیر و تعجب بود که به یک باره همه گذشته را به فراموشی سپرده است. و در هیأت سیاسی قرار شد که آن را انتشار ندهیم ودرمورد اعلامیه جدید مهندس قندهاریان گفت چون اعلامیه را ملکی نوشته است با جلب نظر او و بر مبنای نظر هیأت سیاسی اعلامیه جدید تنظیم شود.
هرچند خواسته بودند که اعلامیه را به هر حال به نام حزب منتشر نمایند. در اینجا آقای بهمن محصص که در چاپخانه کار میکرده متوجه اعلامیه و مفاد آن میشود و سر و صدا به راه میاندازد و مانع انتشار آن اعلامیه به نام حزب نیروی سوم میگردد.
دکتر محمدعلی خنجی بعد از کودتا
دکتر خنجی مانند بسیار از رهبران مبارزه در نهضت ملی، بعد از کودتا مخفی شدند تا بتوانند به فعالیتهای خود در پشتیبانی از دکتر مصدق و نهضت ملی ایران ادامه دهند. از جمله یادم میآید مهندس حسیبی، دائی همسر شوهرخاله من، بعد از درگذشت خالهام، و دکتر شاپور بختیار، درمنزل زنده یاد ابراهیم خان هزارخانی، شوهرخالهام، که افسر ارتش و از هواداران دکترمصدق و نهضت ملی بود، در اکبرآباد در تهران، پنهان شده بودند. درمنزل ابراهیم خان هزارخانی با کمک فرزندش احمدعلی (ناصر) هزارخانی، اعلامیههای نهضت مقاومت ملّی توزیع میشد. دکتر خنجی در اسفند ۱۳۳۴ توسط مأمورین که هرزمان به دنبال او بودند دستگیرشد و خبر دستگیری او با عکس و آب تاب فراوان، و شرح فعالیتهای گذشته دکتر خنجی در حزب توده و سپس نیروی سوم و بالاخره نهضت مقاومت ملی، با تیتر “گرداننده روزنامه راه مصدق دستگیر شد”، در روزنامههای عصر تهران انتشار یافت.
دکتر خنجی حدود یک سال در زندان بسر برد و در زندان، بسیار تحت فشار، و برای کشف اسراری که میداند، تحت شکنجه قرار گرفت.
تشکیل جلسه فعالین برای اخراج دکتر مسعود حجازی از حزب
بعد از آزادی خلیل ملکی از زندان، جلسهای برای اخراج مسعود حجازی از حزب، به دلیل انتشار شایعاتی علیه خلیل ملکی، که منشاء آن را مسعود حجازی اعلام کرده بودند، ترتیب دادند. دکتر خنجی نیز در این جلسه خواست که نام او را هم در کنار دکتر حجازی اضافه نمایند و شروع به دفاع از مسعود حجازی نمود. که هیچ شایعهای را ایشان پراکنده نکردهاند. و ایشان صحبت اعلامیه به خط خلیل ملکی بعد از ۲۸ مرداد را نمودند که نامی از کودتا به عمل نیامده بود و صحبتی از دنبال کردن خواستههای دکتر مصدق و نهضت ملی در آن نبود و این که یک حزب سوسیالیستی نمیتواند دنبال روی ملیترین دولتها باشد و برنامه سازندگی برای کشور بعد از کودتا را توضیح داد. در جلسه فریاد، دروغ است، دروغ است، بلند شد. در این زمان دکتر خنجی عین اعلامیه به خط خلیل ملکی را ارائه داد.
در روزی که مهندس قندهاریان اعلامیه را نزد دکتر خنجی آورده بود که به عنوان هیأت سیاسی تصویب و به امضای حزب منتشر نمایند و مورد تصویب قرارنگرفت و بنا شد تا متن دیگر آماده شود، مهندس قندهاریان، بیتوجه نامه را برنمی دارد و دکتر خنجی نامه را آهسته در جیب خود نگه میدارد. نشان دادن اعلامیه به خط خلیل ملکی سر و صدائی به پا کرده بود و حضار بتدریج از جلسه “محاکمه” بیرون رفتند. درخواستکنندگان محاکمه نفرهای اول بیرون رفتن از جلسه بودند. جزئیات جریان را، در کتاب خاطرات مسعود حجازی میتوانید بخوانید.
محاکمه دکتر خنجی توسط طرفداران خلیل ملکی در حزب
طرفداران ملکی پس از آزادی خلیل ملکی از زندان، دنبال این شدند دکتر خنجی و دکتر حجازی را از حزب بیرون نمایند. چون ایشان هستند که جلوی دنباله روی از اپوزسیون سازنده و کنار آمدن با دولت کودتا را گرفتهاند. اتهام دکتر خنجی این بود که شایع نموده ملکی از دربار پول گرفته و این که به ملاقات شاه رفته است. که نه تنها چنین نبوده است وایشان هیچ شایعه سازیای را انجام نداده بودند. بلکه دیدار با شاه را خود ملکی پیشتر برای حزب گفته بود. هیچگاه صحبت پول گرفتن از دربار و شاه در میان نبود و کمک بازرگانان به نشریه نیروی سوم را ملکی پیشتر مطرح کرده بود که من در بخش خلیل ملکی، این مقاله، پیشتر نوشتم و تکرار نمیکنم.
چند جلسهای ادامه داشت که ملکی صحبتهای بیشتری در دفاع از خود مینماید، متفاوت با نوع صحبتهائی که ساختگی بعدها علیه دکتر خنجی دردادگاه بیان نمود و بیرون دادند. با اطلاعی که به دکتر خنجی و دکتر حجازی از طرف پدر دکتر حجازی میرسد معلوم میشود محل جلسه بعدی، که گویا نوبت سوم یا چهارم این جلسات بوده، لو رفته بوده و به این جهت دکتر خنجی در آن جلسه شرکت نمیکند. که آن را به حساب فرار از محاکمه میگذارند و او را محکوم میدانند. ولی چندی بعد دکتر خنجی در جلسه منزل ملکی با پیشنهاد کمیته ورزشکاران شرکت میکند و در اینجا خلیل ملکی حاضر به ادامه محاکمه نمیشود. و موضوع پایان مییابد. درکتاب خاطرات دکترمسعود حجازی با دقت این جریان را نوشته شده است.
در ادامه صحبت، آقای کاتوزیان و سایر مَرَدِه با انتشار جزواتی، که مانند روشهای حزب توده نقل قولهای نادرست و تحریف شده از دکتر خنجی را در آن بیاورند و رجزخوانی علیه آن نمایند، را ادامه دادهاند. شرح این تحریفات را با عنوان ” توطئه و تبلیغات انگلیسی و روسی بر علیه حزب زحمتکشان ملت ایران و برعلیه آقای ملکی آموزگار خردمند حزب ما!” منتشر ساختهاند.
موضوع درحقیقت ادامۀ بازی باختهای است که آقای خلیل ملکی با کنار گذاشتن مبارزه در نهضت ملی و انتقادات بیپایه به دکتر مصدق و سایر رهبران نهضت ملی و جبهه ملی و قبول دولت کودتا به دولت بعد از دولت دکتر مصدق، به آن پرداخته است. و خواسته است و به دنبال او خواستهاند، که بزعم خود چهرۀ آنهائی را که راه مصدق و راه نهضت ملی را رها نکردند، را خراب نمایند. و درعمل کوششهایشان به آشکار شدن بیشتر چهرۀ فرصت طلب خودشان گردیده است.
ادامه اختلافات در حزب و اقدام مشترک آیتالله زنجانی و دکتر معظمی برای حل اختلافات در حزب
انتشار اعلامیه به خط خلیل ملکی بدون نامی از کودتا بردن و عدم دفاع از دولت دکتر مصدق و ادامه نهضت ملی. و تصمیم او بر تشکیل جلسات عمومی برای محاکمه دکتر خنجی و دکتر مسعود حجازی، و برملا شدن اعلامیه به خط ملکی که بعد از مخالفت با انتشار آن به نام حزب، وجود آن را نیز میخواستند کتمان کنند. به قول کتاب خاطرات مسعود حجازی: “تیر خلاصی بود برای حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم ) و آخرین ضربات را هم به حیثیت خلیل ملکی وارد آورد.”
در دنباله این وقایع روزی به دنبال پیامی از سوی آیتالله زنجانی، آقای دکترخنجی و دکتر حجازی به منزل آیتالله زنجانی میروند که آقای دکتر عبدالله معظمی، رئیس مجلس شورای ملی در آخر دوره هفدهم، و خلیل ملکی، هم در آنجا حضور داشتهاند. با صحبتهای زیادی در مورد اوضاع کشور و موقعیت نهضت ملی و لزوم همکاری همه نیروهای ملی، با توجه به آن همه سوابق همکاری، خواستار رفع اختلافات و ادامه همکاری و برقرای دوستی مجدد بین ایشان گردیدند.
در کتاب خاطرات مسعود حجازی شرح این جلسه با جزئیات بیشتری بیان شده است. درکتاب خاطرات مینویسد پس از سخنان آیتالله زنجانی و دکتر معظمی، خلیل ملکی هیچ صحبتی نکرد، دکتر خنجی هم سکوت را ترجیح داد. ولی دکتر حجازی اجازه صحبت گرفت و ضمن شرح موضوع، گفت ما هیچ اختلاف شخصی با ایشان نداشتهایم، و درهمکاری نهایت دوستی و صمیمیت بین ما برقرار بود و هیچ نوع موضوعی از این بایت پیش نیامده که کدورتی ایجاد نماید. و ادامه داد که ما هیچ نوع اتهامی به ایشان وارد نساختهایم و آن چه در باره ارتباط با دربار و یا اخذ کمک مالی و نظایر آن در افواه شایع است و از قول ما علیه ایشان نقل میشود به ما انتساب ندارد.
آنچه ما با ایشان اختلاف داریم و خیلی جدی و اساسی است راجع به مسائل سیاسی است و این مسائل اعم است ازبرداشت نسبت به قضایا و رویدادها وهم چنین روشهائی که باید دربرخورد با حوادث کشور و نهضت ملی از طرف ما اتخاذ شود. وهیچ یک از اینها محدود به حزب نیروی سوم نمیشود بلکه مربوط به کل نهضت ملی و تمامی مملکت است که ما هم جزئی از آن محسوب میشویم. و در صورتی که آقایان اجازه بفرمایند ما حاضریم درباره این مسائل صحبت کنیم و نقطه نظرهای خود را بگوئیم. پس از کمی سکوت خلیل ملکی با آرامش و به طور عادی اظهار داشت، من با حضور این آقایان حاضر به صحبت نیستم و اگر مذاکراتی لازم باشد بعداً به طور جداگانه انجام خواهم داد. در دنباله صحبتهای ملکی، آیتالله زنجانی اظهار داشت، اگر این طور است بعداً صحبت خواهیم نمود. از اظهارات ملکی معلوم شد که او هم مانند ما قبلاً از علت و موضوع تشکیل جلسه با خبر نبوده است.
به دنبال صحبت آیتالله زنجانی، صحبت از وضع مملکت به میان آمده بود و خلیل ملکی در مورد طرح قرارداد کنسرسیوم در مجلس صحبت به عمل آورد. ملکی گفت که مشغول تهیۀ یادداشتهائی برای بعضی از نمایندگان مجلس هستیم تا آن را در جلسه علنی مجلس مطرح نمایند. و دردنباله با تفصیل بیشتر دربارۀ نقایص وجنبههای منفی قرارداد کنسرسیوم صحبت کرد. این آخرین ملاقات ایشان با خلیل ملکی بود.
انتشار روزنامه صرصر بهطور علنی
بعد از ۲۸ مرداد در اواسط مهر ماه ۱۳۳۲ در زمان بعد از کودتا و بحبوحه فعالیت فرمانداری نظامی، روزنامهای به نام صرصر به طور علنی انتشار یافت که آن را از روزنامه فروشها میشد خرید. من در دبیرستان بودم، دبیرستان شاهرضا در خیابانی فرعی از خیابان هدایت منشعب از دروازه شمران قرار داشت. دکه کوچک روزنامه فروشیای آنجا بود که مرا میشناخت و روزنامه صرصر را به من میداد. لذا روزنامه مثل روزنامههای دیگر روی بساط او پهن نبود. این روزنامه قانونی منتشر میشد و صاحب امتیازش هم دکتر علی اردلان از رهبران شناخته شده جبهه ملی بود که بعدها در جبهه ملی دوم عضوهیآت اجرائی و از رهبران این دوره از جبهه ملی گردید.
مطالب مندرج در مقالات آن در جهت عقاید و برنامههای نهضت ملی نوشته میشد. مردم صرصر را میشناختند و مورد استقبال فراوان عموم قرار گرفته بود. این روزنامه بزودی توفیف شد و انتشار نیافت. اگر چه در فواصل نامنظم با استفاده از نام روزنامههای دیگر حدود دوماه به انتشارش ادامه داده شد.
تشکیل نهضت مقاومت ملّی ایران و حضور دکتر محمد علی خنجی در آن
احزاب و فعالین جبهه ملی ایران بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، که حکومت کودتا فعالیتهای علنی ایشان و احزاب را مسدود نموده بود، به سازماندهی تشکیلاتی پرداختند که بتوانند به مبارزات خود برای آزادی سیاسی و اجتماعی ایران ادامه دهند. هسته اصلی این سازمان را احزاب سه گانه جبهه ملی، حزب ایران، حزب مردم ایران به رهبری دکتر محمد نخشب، حزب ملت ایران بر بنیاد پان ایرانیست، به رهبری داریوش فروهر، تشکیل میدادند. حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم )، حزب چهارم از تشکیلات جبهه ملی، متأسفانه در آن زمان، به دلیل نحوه برخورد آقای خلیل ملکی با کودتا و با تز “اپوزسیون سازنده” و عملاً قبول حکومت کودتا به عنوان یک دولت جدید، در هم ریخته شده بود.
بعدها سازمان نهضت مقاومت ملی، در تابستان ۱۳۳۳ که خلیل ملکی از زندان آزاد شده بود و اختلافات حزب نیروی سوم به حد اعلای خود رسیده بود، دکتر خنجی را به عنوان نماینده حزب نیروی سوم به کمیته بینالاحزاب نهضت مقاومت پذیرفت. نمایندگان احزاب دیگر شرکت کننده عبارت بودند از، اصغر گیتی بین، به نمایندگی از حزب ایران، محمد نخشب، به نمایندگی از حزب مردم ایران، داریوش فروهر، به نمایندگی از حزب ملت ایران بر بنیاد پانایرانیست.
بعدها، نهضت مقاومت حزب سوسیالیست را که گروه دکتر خنجی و دکتر حجازی و فعالین حزب نیروی سوم تشکیل داده بودند را به عضویت پذیرفت و به دکتر خنجی و بعدها دکترحجازی، نمایندگی گروه بینالاحزاب را واگذار نمودند. از جمله در نامه اعتراضیهای که علیه کنسرسیوم نفت از طرف نهضت مقاومت ملی تنظیم و با امضای عده زیادی از علما، روحانیون، رجال سیاسی و استادان دانشگاه و نمایندگان احزاب ملی برای مجلس سنا و شورا فرستاده شد، نام خلیل ملکی در میان رجال ذکر شد و نام دکتر خنجی به عنوان یکی از نمایندگان احزاب ملی در پائین نامه گذاشته شد: “نمایندگان احزاب ملی: دکتر محمد علی خنجی وکیل دادگستری، گیتی بین و محمد نخشب.” ذکر شده بود.
بدین ترتیب آن قسمت از حزب نیروی سوم که به طور جداگانه از خلیل ملکی و دوستان او فعالیت داشتند، درارتباط با نهضت مقاومت ملی در آمدند. و از آقای خلیل ملکی و دوستان او نه به عنوان حزب نیروی سوم و نه به عنوان دیگری دعوت به عمل نیامده بود.
از گروههائی که در نهضت مقاومت به گرد هم جمع شدند، جامعه بازاریان ملی و جمعی از روحانیون ملی را میتوان نام برد. از جمله شخصیتهای ملی مذهبی نظیر آقایان، حسین شاه حسینی، ابراهیم کریم آبادی، از اصناف، آقای عباس رادنیا، از ملی مذهبیها، که بعدها در تأسیس نهضت آزادی ایران شرکت داشت، از فعالین این تشکیلات بودند. فعالین نهضت مقاومت بسیار بودند،از جمله عباس سمیعی، رحیم عطائی، حاج محمد تقی انواری، جمال درودی و مهمتر از همه شخصیتهائی نظیر مهندس مهدی بازرگان وجود داشتند. متآسفانه نام بردن بیشر از تمام این شخصیتها در حوصله این مقاله نمیباشد.
دکتر مسعود حجازی در کتاب خاطرات خود، شرح جزئیات، تشکیلات نهضت مقاومت ملی ایران را میدهد که خواندنش از نظر تاریخی بسیار مغتنم است. از جمله در نهضت مقاومت قبول مشاغل عالی دولت از طرف اعضای نهضت مقاومت ممنوع شده بود. یادم هست که آقای مهندس فریدون امیرابراهیمی که از اعضای ردیف بالای حزب ایران بود، به دلیل قبول مقام استانداری بویراحمدی، از حزب ایران و جبهه ملی اخراج شد.
مهندس امیرابراهیمی، از مهندسین نفت و از مدیران شرکت ملی نفت بود. او بعدها نیز در خارج از کشور، در مبارزات نهضت ملی بسیار فعالیت داشت و شخصا آدم خوبی بود. و تشکیلات مهندسین نفت در خارج از کشور راترتیب داد و با معرفی مهندس شهدادی رئیس سابق لولههای نفت در ایران در تشکیلات مهندسین نفت و مبارزات خارج از کشور، خدمات بسیاری به مبارزات ملی ایران در خارج از کشور انجام داده شد. مهندس محمد شهدادی دردنباله کار شخصیت برجستهای در مبارزات نهضت ملی و جبهه ملی در خارج از کشور گردید.
پیوستن به نهضت مقاومت ملی
در این زمان، آقای دکتر خنجی و دکتر حجازی و جمع دیگری از فعالین حزب به سازمان نهضت مقاومت پیوستند. دکتر حجازی جزئیات آنرا در کتاب خاطرات خود شرح میدهد. حدود ۲۰۰ نفر از فعالین حزب در نهضت مقاومت فعالیت داشتند که بعدها به رهبری دکتر خنجی حزب سوسیالیست را سازماندهی نمودند. از افراد شناخته شده حزب سوسیالیست جهان پهلوان غلامرضا تختی را میتوان نام برد. تختی از فعالین نیروی سوم بود و بعدها در دوران جبهه ملی دوم با به دست آوردن قهرمانیهای جهانی و شرکت وسیع در کمک به زلزلهزدگان در بوئین زهرا، و افتادگی خاص خود و ایستادگی در اعتقاداتش، محبوبیت فراوانی در میان مردم پیدا کرد. دکتر مصدق شخصاً با نامهای به او، از وی تجلیل کرده است.
این عده از فعالین حزبی که رسماً در نهضت مقاومت فعالیت داشتند مبارزه را در جمع مبارزین نهضت ملی هم چنان پس از پایان فعالیت نهضت مقاومت از دست ندادند. هرچند جمع زیادی از حزب زحمتکشان ملت ایران، نیروی سوم به دلیل مناقشات حزبی سرگردان ماندند. دکتر محمد علی خنجی و دکترمسعود حجازی از زبده فعالین حزب سوسیالیست بودند. نهضت مقاومت ملی روزنامه “راه مصدق” را انتشار میداد و دکتر خنجی سرمقالهها و مقالات مربوط به سیاستهای روز دیگری را با نام مستعار در آن روزنامه مینوشت. این روزنامه با کوشش و مجاهدت فعالین نهضت مقاومت تهیه و درآن شرایط شدید امنیتی چاپ و انتشارمییافت و در تهران و بسیاری از شهرهای ایران توزیع میگردید.
خلیل ملکی
گروه نیروی سوم و دکتر خنجی و دکتر حجازی با نهضت مقاومت در برخوردهای سیاسی، به مسائل جاری، که در سرمقالههای “راه مصدق” منعکس میگردید، اختلاف نظر پیدا مینمایند. از جمله در زمانی که انتشار روزنامه با ایشان بوده از قبول انتشار مقالهای که در آن پس از حملاتی به استعمار غرب، تهدید نموده بود که اگر به حمایت از دستگاه حاکمه فاسد و دربار دست بر ندارید، نهضت مقاومت ملی به تجدید نظر در سیاست خود خواهد پرداخت و به ناچار متوجه قدرت جهائی دیگرخواهد گردید. و این ضرب و المثل را اضافه کرده بود و تیتر مقاله را : ” دیگی که برای من نجوشد، کله سگ بجوشد” قرار داده بود. این سیاست با روش دکتر مصدق و سیاست جبهه ملی ایران در تضاد بود و لذا ایشان از نهضت مقاومت ملی بیرون آمدند. هرچند چندی بعد میانجیگری شد و آشتی کردند ولی بهرحال هیچکدام دنبال بازگشت به یکدیگر را نگرفتند.
فعالیتهای نهضت مقاومت ملی جنبشی با ارزش در نهضت ملی ایران
فعالیتهای سازمان نهضت مقاومت ملی ایران نزدیک دو سال ادامه یافت. فعالیت سازمان در جهت پخش اعلامیهها و روزنامه و یکی دو نوبت دعوت به تظاهرات وسیع شکل گرفت. مهمترین و وسیعترین آن، دعوت نهضت مقاومت از مردم به شرکت درتظاهرات ۱۷ آبان روز محاکمه دکتر مصدق بود. در این روز حکومت کودتا به شدت علیه این تظاهرات به فعالیت پرداخت. کودتاچیان درمقابله با این اعتراضات، سقف بازار تهران را خراب کردند. نیروهای انتظامی نه تنها شرکت کنندگان در تظاهرات را دستگیر میکردند بلکه حتی افراد معمولی و شاگردان مدارس را در خیابانها، که شرکتی در تظاهرات نداشتند را میگرفتند به آبادان و یا جزیره خارک میفرستادند.
در این گیر و دار بطور نمونه، دو نفر از همکلاسان من در دبیرستان را بدون هیچ نشانهای از تظاهرات و اعتراض از جانب ایشان درآن روز در خیان گرفتند و مدتها در جزیره خارک نگهداشتند. درمیان دستگیرشدگان و زندانیهای جزیره خارک، از حاج محمد حسن شمشیری، صاحب معروف چلوکبابی شمشیری، میتوان نام برد، شمشیری از حامیان شناخته شدۀ دکتر مصدق بود. او کمکهای بسیار ارزندهای از جمله خرید رقم بالائی از قرضه ملی در زمان دکترمصدق را نمود. او در زندان خارک نوشت “... که خدا را شکر که به جزیره خارک آمدم و خواندن و نوشتن را یاد گرفتم.” تظاهرات دیگری که نهضت مقاومت ملی سازماندهی نمود، سالگرد سی ام تیرماه ۱۳۳۱ بود که در دو محل صحن حضرت عبدالعظیم و میدان تجریش صورت گرفت، و با موفقیت انجام گردید. در تظاهرات صحن حضرت عبدالعظیم آقای مهندس مهدی بازرگان با شهامت سخنرانی نموده بود.
مبارزات نهضت مقاومت ملی تا دوسال ادامه یافت. و با تشکیل سازمان امنیت و افزایش قدرت امنیتی دولت کودتا، به تدریج پایان گرفت. هرچند دراین زمان نهضت مقاومت ملی توانست جنبش با ارزشی را در میان مبارزین نهضت ملی بعد از کودتای ۲۸ مرداد شکل دهد و مبارزه در برابر حکومت کودتا را به حرکت آورد و به جلو ببرد.
دکتر محمدعلی خنجی از رهبران جبهه ملی دوم هر چند درسازمان جبهه ملی مایل نیستند که شمارهبندی به دورههای فعالیت جبهه ملی داده شود و میگویند جبهه ملی یک سازمان است و در زمانهای مختلف فعالیتهای علنی بیشتری داشته است. ولی من در حالیکه این برداشت جبهه ملی را صحیح میدانم، ولی بسیار سادهتر و بیشتر آشنا به ذهن میبینم که از فعالیتهای دورههای مختلف فعالیت جبهه ملی، با شمارهای که برحسب آن دوران به آن دادهایم نام بریم. دکتر محمدعلی خنجی و دکترمسعود حجازی سازماندهی جبهه ملی دوم را شالوده ریختند.
سازمان جبهه ملی دوم مرکب از واحدهای تشکیلاتی به نام حوزه بود. در زمانی سه هزار نفر در دانشگاه تهران عضویت رسمی سازمان جبهه ملی ایران را داشتند، که بیست و پنج در صد کل دانشجویان دانشگاه تهران، که چهارده هزار نفر در آن زمان بودند را تشکیل میدادند. هر دانشکده سازمان جبهه ملی دانشکده خود را داشت. و کمیته دانشکده به انتخاب اعضای آن دانشکده تشکیل میشد و کمیته دانشگاه با انتخاب کمیتههای دانشکدهها تعیین میگردید. این نوع سازمانبندیها در سایر سازمانهای جبهه ملی نظیر، سازمان بازار، اصناف، کارگران، ادارهها، بانکها، ورزشکاران و غیره وجود داشت. هر حوزه مسؤلی داشت که ابتدا آن را کمیته تشکیلات از همان حوزه تعیین میکرد و بعدها با اصرار حوزهها مسؤل حوزه درخود حوزهها انتخاب میشد. و همگی زیر نظر مسؤل تشکیلات که عضویت شورای جبهه ملی را داشت، عمل مینمودند.
تعلیمات این سازمانها زیر نظر مسؤل تعلیمات که از اعضای هیأت اجرائیه جبهه ملی بود ترتیب داده میشد وانجام میگرفت. کمیته تعلیمات گروهی از میان اعضای جبهه ملی را انتخاب میکرد که گویندگان حوزهها بشوند و سپس کمیته تعلیمات مطالبی را که باید درحوزهها به عنوان اخبار، موضوعات تعلیماتی و غیره عنوان شود را، در اختیار گویندگان قرار میداد و ایشان این مطالب را در حوزهها منعکس میکردند. دکتر خنجی مسؤل کمیته تعلیمات بود و جزوهای تعلیماتی را مینوشت. از جزوههای معروف آن دوران از “تشکیلات چیست؟” را میتوان نام برد. که در آن توضیح داده بود که برای انجام هر کارعمدهای تشکیلات لازم است. در آن نوشته، از جمله ساختن “ماهواره” و غیره را مثال آورده بود که بدون تشکیلات نمیتوانستد آن را فراهم نمایند. و موضوعات تعلیماتی دیگر.
در آن زمان در تهران ۱۵۰ حوزه تشکیلاتی وجود داشت. من در یکی از حوزههای بانکها و نیز بازار و چند حوزۀ دانشجوئی و یک حوزۀ دبیرستانی گوینده بودم. این کارها تمام هفته من را گرفته بود. فعالین پرکار شبیه من کم نبودند. من شرح ساختن پل جوادیه توسط دانشجویان دانشکده فنی، از سازمان دانشجویان جبهه ملی ایران در دانشگاه تهران، که زمان دولت امینی، زمانی که شاه امریکا بود، دانشجویان دانشکده فنی تصمیم گرفتند که روی رودخانه جوادیه پل بزنند. این پل برای آمد شد مردم بسیار لازم و مفید بود. ساختن پل جوادیه زیر نظر آقای حسن حسینزاده، دانشجوی سال چهارم دانشکده فنی (امروزه دکتر مهندس حسن حسینزاده)، ساخته شد. البته شاه پس از بازگشت از سفر امریکا، که درآن سفر برنامه جلوگیری از کمونیسم، که صحبتش شد، به جای دکتر امینی، به او واگذار شده بود. دستور خراب کردن پل را داد، و پل جوادیه ساخته دانشجویان دانشکده فنی را خراب کردند.
همچنین محلی در جوادیه در منزل یکی از فعالین محلّی سازمان ترتیب داده بودند که در آن یک انترن از دانشکده پزشکی، زیر نظر دکتر مهدی آذر، استاد بالینی در دانشکده پزشکی و عضو هیأت اجرائیه جبهه ملی ایران سازماندهی شده بود و بیماران بیبضاعت محل را معاینه و مداوا میکرد. من که درآن زمان دربیمارستان پهلوی دانشکده پزشکی انترن بودم به عنوان یکی از پزشکان گروه در آن جا شرکت داشتم و مسؤلیت گروه را، زیر نظر دکتر مهدی آذر، به من سپرده بودند. ما در روز بیماران زیادی را میدیدیم. کار بسیار ارزندهای بود. با برگشتن شاه به ایران به کل محل را بستند و همه کار را تعطیل کردند!
سازماندهی این فعالیتهای چشمگیر دانشجویان وابسته به جبهه ملی تماماً زیر نظر و راهنمائیهای دکتر مسعود حجازی شکل میگرفت. دکتر حجازی از نظر تنظیم سازمانی بسیار مجرب بود و نقش او در شکلگیری سازمانهای مختلف جبهه ملی مورد تأئید همگی فعالین قرار داشت. دکتر خنجی تعلیمات سازمان جبهه ملی را به سطح ارزندهای رسانید.
دکتر خنجی و شورش ارتجاع مذهبی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲
من در این جا میخواهم موضوع دیگری را در نشان دادن شخصیت آزادیخواه و آگاه دکتر خنجی بیان نمایم. در زمان آشوب خونین ارتجاعی و مذهبی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تمام رهبری جبهه ملی در زندان بودند. شورش پس از سخنرانیهای بیپروای آیتالله خمینی در مدرسه فیضیه قم، که در آن حکومت شاه را به حکومت یزید تشبیه کرده بود، و خواستار، الغاء کاپیتولاسیون و نیز اعتراض به شرکت زنها در انتخابات و اصلاحات ارضی، که در آن املاک موقوفه در اختیار ایشان، شامل این اصلاحات ارضی میشدند، را نموده بود.
شاه در “انقلاب سفید” خود، که با فریب و خدعه، حق رأی در انتخابات را به زنان داده بود، به قول خانم پروانه اسکندری فروهر، در زمانی که مردان حق رأی نداشتند! و قانون اصلاحات ارضی را با سیاست جدید امریکا در زمان پرزیدنت جان کندی رامطرح ساخته بود، که در جای دیگری از این مقاله به آن اشاره گردید. آقای خمینی با نظر ارتجاع مذهبی خود، به مخالفت با آنها برخواسته بود. دستگیری و کشتار طلاب مدارس دینی به خصوص مدرسه فیضیه درقم و به دنبال آن دستگیری آیتالله خمینی، به شورش ۱۵ خرداد انجامید. شاه با راهنمائی و دستیاری اسدالله علم، نخست وزیر و وزیر دربار وقت، شورش را با مسلسل و تانک و گلوله خاموش کرد.
در آن زمان بسیاری صحبت همکاری و هم یاری با روحانیون، علیه حکومت شاه را پیش میکشیدند. نهضت آزادی و رهبران آن نظیر مهندس بازرگان شورش را پشتیبانی کردند. رهبران جبهه ملی در زندان بودند و اظهار نظری با انتشار اعلامیه نتوانستند به نمایند. تنها دکتر محمدعلی خنجی از رهبران جبهه ملی ایران که او هم در زندان بود، اظهار داشت :” بهتر است بیست سال صبر کنیم و با آخوندها متحد نشویم.” درستی این اظهار نظر ارزشمند دکتر خنجی که با توجه به حراست و نگهبانی از حکومت سکولار و مخالفت با حکومت بر پایه عقاید و قوانین دینی عنوان شده بود، در انقلاب بهمن ۵۷ نشان داده شد، چه اتحاد در عمل و همراهی با آخوندها، انقلاب دمکراتیک مردم را، اسلامی و همراه با قوانین شریعه نمود! کشتار و حبس و شکنجه معترضین شورش ۱۵ خرداد بدون تردید و قویاً محکوم است، ولی کل شورش و خواستههای ارتجاعی آن قابل دفاع نیستد.
اگرشرکت مردم در این گونه حرکتهای ارتجاعی را قیام مردم در ردیف قیام ملی سی تیر بخوانیم، آن وقت حرکت ارتجاعی شیخ فضلالله نوری، و مشروطۀ مشروعۀ او را هم، که آقای خمینی و نظام جمهوری اسلامی آن را تقدیس کرده را هم باید به عنوان یک حرکت مردمی، به حساب آوریم. مادرم که بسیار مذهبی بود تعریف میکرد که مردم در خیابانهای شهر فریاد میکشیدند: “ما ملت ایرانیم، ما تابع قرآنایم، مشروطه نمیخواهیم.”
شورش ۱۵ خرداد، به دقت از این دست بود. شیخ فضلالله آشوبی به پا کرده بود و به خرابی و بلوا در شهر دست میزدند. به دار زدن شیخ فضلالله که به فتوای مراجع دست بالای شیعه نجف انجام شد، کار درستی نبود، با او و افکار او همان مراجع میتوانستند طور دیگری رفتار و مقابله نمایند، ولی این به آن زمان مربوط است و رفتارها طور دیگری بود. پدر بزرگم که در محله ایشان، دباغ خانه در سنگلج، به دار آویختن انجام شده بود میگفت که پسر شیخ فضلالله، که از مشروطهخواهان بود، وقتی پدرش بالای دار شد، دست زد. این کار بسیار اسباب ناخرسندی مردم از پسرش گردیده بود.
خمینی و جمهوری اسلامی از شیخ فضلالله و نواب صفوی تقدیس نمودند و خمینی در ابتدای انقلاب عکس نواب صفوی را بالای سرش قرار داده بود. فیلم زندگی شیخ فضلالله را ساختند که او از بالای دار، مانند مسیح به آسمان رفت، این بزرگداشتهای جمهوری اسلامی از ۱۵ خرداد و افرادی نظیر شیخ فضلالله و نواب صفوی، بهترین دلیل آنست که مانند آقای کاتوزیان شورش ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را قیام ملی و بزرگترین قیام مردمی در دوران مشروطه علیه حکومت، نخوانیم. این برخورد نادرست به یک بلوای آخوندی، از سوی مردمی ناآگاه و مذهبی، و آن را قیام بزرگ مردمی خواندن، ناآگاهی آقای کاتوزیان به حرکتهای مردمی را نشان میدهد. که ایشان نه نهضت مشروطه را شناخته و نه شورش ارتجاع مذهبی ۱۵ خرداد را شناخته است.
کجا در نهضت مشروطه و یا رهبران آن دنبال برقراری حکومت مذهبی به شکل، مشروطۀ مشروعۀ شیخ فضلالله نوری بودند؟ من آن را “شورش” عنوان میکنم. کسروی در تاریخ مشروطه، آشوبهائی که رهبری نداشت را شورش عنوان داده است و زمانی که رهبری برای حرکتی پیدا شد، آن را “قیام” میخواند. در سیام تیر ۱۳۳۱، مردم قیام کردند. ایشان رهبری داشتند، مخالفتهایشان در جهت پیشبرد نهضت ملی ایران بود، نه خواستههای ارتجاعی نظیر شورش ۱۵ خرداد به رهبری خمینی، و مخالفت با شرکت زنان در انتخابات و مخالفت با اصلاحات ارضی شهر را بهم ریختند و در شهرآشوب به پا کردند. کیوسکهای تلفن را واژگون کردند و کارهای دیگر از این دست انجام دادند.
سردستگی این اقدامات خودسرانه و خرابکارانه را دو تن از جاهلها و چاقوکشان معروف شهر، طیب حاجرضائی و رمضان یخی، در دست داشتند که هر دو را بعد از سرکوب شورش اعدام کردند. از نکات جالب بر این بود که هر دوی این چاقوکشها از جلوداران دستۀ ارازل و اوباش کودتای ۲۸ مرداد بودند.
مقایسه کنید که این شورش و آشوب بیبند بار همراه خرابی و در هم ریختن شهر را با قیام ملّی سیام تیر ۱۳۳۱ که در آن مردم به جای پاسبانها، که از ترس مردم فرار کرده بودند به رهبری مهندس حسیبی از رهبران قیام، ادارۀ راهنمائی رانندگان در خیابانها را به جای پاسبان به عهده گرفتند. و در روزنامهها نوشتندکه در آن شب هیچ دستبُردی به خانههای مردم صورت نگرفت.
تقدیس از این شورش ارتجاعی با رهبری یک آخوند مرتجع، از طرف آقای کاتوزیان نهایت بیتوجهی ایشان به حکومت سکولار و مبارزات سکولار آزادیخواهان ایران است، به جای، نه، گفتن به ارتجاع و حرکتهای ارتجاعی از این دست.
ناروائی به بهترین مبارزین جبهه ملی ایران
در این زمان بازار تهمت و بستن دروغ و بیشتر از آن، درمیان مخالفین جبهه و دشمنان ایشان، علیه فعالین جبهه ملی ایران بسیار رایج بود. در دوران مبارزات جبهه ملی دوم، عمده این ناسزاگوئیها و برچسب زدنها علیه دکتر خنجی و دکتر حجازی و دوستداران او انجام میشد. و بیشتر این حملات و ناروائیها از سوی گروهی صورت میگرفت که از حزب توده بریده بودند و بدون آن که به جبهه ملی علاقهای داشته باشند، برای در امان بودن از حکومت به جبهه ملی پیوسته بودند که صحبت ایشان را پیشتر نمودم.
از جمله شایع پراکنی وسیع کرده بودند که دکتر خنجی به دلیل آن که برادر زاده خلیل ملکی تقاضای ازدواج او را رد کرد این مبارزه را با آقای خلیل ملکی شروع کرد! این برچسب و شایعه ساختگی درست شبیه شایع ایست که برای مبارزه امام حسین علیه یزید ساخته بودند. در آن شایعه ارینب زن زیبائی بوده و یزید زمانی که ولیعهد معاویه شد عاشقش میشود و با دخالت پدرش معاویه شوهرش عبدالله بن سلام او را طلاق میدهد. در این جا امام حسین هم از ارینب تقاضای ازدواج مینماید که ارینب میپذیرد. و این سبب اتفاق فاجعه کربلا میشود. حسین ارینب را طلاق میدهد تا به شوهرش که با دسیسه یزید و معاویه از او جدا شده بوده برگردد. این داستان مضحک را از قرن سوم هجری بسیاری تاریخ نویسان اسلامی، برخی در رد آن و برخی در قبول آن نوشتهاند. حتی زین العابدین رهنما هم در تاریخ اسلامی خود در این زمان آن را نوشته است!
دنباله ناروائیها. دکتر شاپور بختیار، عضو هیآت اجرائی جبهه ملی دوم نیزدراین دوران ازاینگونه اتهامات درامان نماند. تودهایها بخصوص نسبت به دکتر بختیار کینه فراوانی داشتند. کوششهای دکتر بختیار در دوران ملی شدن نفت، زمائی که او درکابینه دکتر مصدق معاون وزارت کار بود و پیش ازآن درخوزستان، علیه فعالیتهای مخرب حزب توده درمیان کارگران شرکت نفت، که در آن زمان اکثریت داشتند، درپرده برداشتن از چهره ضد ملی حزب توده، عامل اصلی اتهام زنی حزب توده و دنباله روان ایشان به دکتر بختیار بود. حتی بختیار را عامل انگیس معرفی میکردند. کسانی این کار را میکردند که خود با مخالفت با ملی شدن نفت، بزرگترین خدمت را به انگلیسها میکردند، تا امتیاز نفت شمال برای شوروی امکان پذیرباشد.
”باند خنجی”
یکی از برچسبهای پر سر و صدا که علیه دکتر خنجی و دکتر حجازی و همفکران ایشان ساخته بودند، عنوان کردن “باند خنجی” بود. رفتار همه ایشان را یک جا توطئهآمیز میخواندند. من در پاسخ یکی از فعالین قدیمی جبهه ملّی، آقای جمال درودی، که علیه “باند خنجی” مطلبی را منتشر کرده بود و نوشته بود که عنوان کردن باند توهین نیست. من مقالهای نوشتم و بیمناسبت نیست که برخی از مطالب آن مقاله برای روشن شدن موضوع “باند” را در این جا بیاورم:
واژه باند به فرانسه (Bande) معنی گروه و دسته، در کنار معانی دیگر، مانند نوار و رشته را دارد. این واژه در خارج از ایران هم بکار برده میشده است. به گروه یا دستهای اطلاق میشود که بخشی از جمع بزرگتری هستند و در مورد و مواردی همفکری و همکاری بسیار نزدیکی با یکدیگر را دارند و به منافع گروهی خود بیش از منافع جمع اهمیت میدهند. در باند معنی خودمحوری و عدم توجه به منافع جمع مستتر است. عنوان کردن باند به گروهی، تعریف از ایشان نیست بلکه نوعی بیان عدم اعتماد به آن گروه را نشان میدهد. این واژه در فرهنگ چپ رسوخ و ریشه داشته و به کار برده میشده است و در فرهنگ خارج از جریان سیاسی هم راه یافته بوده: در بخش سیاسی: باند استالین، بعد از مرگ او باند بریا،... در ایران باند کامبخش و کیانوری،... یا در بخش اجتماعی، باند هویدا، باند ابتهاج، باند تیمور بختیار پس از سقوط او در سازمان امنیت ووو. همه جا معنی خوشنامی از آن بگوش نمیخورده است. “باند بازی” که مشتق از این واژه است کاملاً معنی رفتاری بدون توجه به منافع جمع را دارد و ناستوده است.
البته این عنوان را افراد “حزبی” جبهه ملی، بیشتر حزب ملت ایران و پان ایرانیستها، ساختند و دیگر حزبیها هم آن را دنبال میکردند. صحبت از این جا پیدا شده بود. که فعالین نیروی سوم با کمک و راهنمائی دکتر خنجی بعد از فروپاشی نیروی سوم، گروه مستقلی از نیروی سومیها را ساختند که دکتر خنجی عنوان حزب سوسیالیست به آن داد. این امر در زمانی انجام شد که ایشان در نهضت مقاومت ملی فعالیت داشتند و نمیخواستند هیچ گونه فعالیت حزبی درآن سازمان صورت بگیرد که ناخواسته موجبات سستی سازمانی در آن سازمان گردد. در سالهای ۳۹ تا ۴۳ که سازمان جبهه ملی احیا گردید و از نظر دورانی به جبهه ملی دوم شهرت یافت.
احزاب چهارگانه جبهه ملی، حزب ایران به رهبری الهیار صالح، مردم ایران، به رهبری دکتر محمد نخشب و فعالین دیگر، وملت ایران (که بر بنیاد پان ایرانیست را از آن برداشتند)، به رهبری داریوش فروهر، حزب سوسیالیست به رهبری دکتر محمدعلی خنجی، احزاب جبهه ملی را سازمان دادند. سازمان جبهه ملی در این سه چهار ساله بسیار رشد نمود. از جمله از ۱۴۰۰۰ نفر دانشجوی دانشگاه تهران بیش از ۳۰۰۰ نفر عضویت سازمان دانشجویان جبهه ملی ایران را داشتند. و اگر بگوئیم که از این عده شاید حدود ۱۰۰ یا کمی بیشتر عضویت احزاب جبهه ملی را داشتند موضوع حزب و جبهه در سازمان جبهه ملی بهتر نشان داده میشود.
دکتر خنجی و سایر فعالین حزب سوسیالیست، حزب سوسیالیست را منحل اعلام نمودند و موجودی مالی و اسباب و وسائل آن را در اختیار سازمان جبهه ملی قراردادند. تز ایشان این بود که دراین شرایط احزاب نمیتوانند فعالیت لازم خود را انجام دهند و فعالیت برای استقرار آزادی ودمکراسی درکشور باید از طریق سازمانهای جبههای وسیعی صورت بگیرد که همه احزاب و سازمانها را در یک سازمان در بر بگیرد، مانند جبهه آزادیبخش الجزایر یا جبهه آزادیبخش فلسطین. و دراین دوران نشان داده شد، که سازمانهای حزبی دراین مدت رشد ناچیزی کردهاند در حالی که سازمان جبهه ملی کاملاً رشد نموده و گسترش پیدا کرده بود. این تز پیشبینی میکرد که احزاب میتوانند در شرایطی که اوضاع کشوراجازه فعالیت به آنها بدهد به فعالیت و بسط نظرات و ایدوئولوزی خود به پردازند.
این تز بر خلاف تعریف جبهه ملی بود چون جبهه ملی از مجموعه احزاب و جمعیتها تشکیل شده بود و دکتر مصدق هم این شکل تشکیلاتی جبهه ملی را میخواست. از طرفی درعمل در جبهه ملی دوم هر فردی عضو تشکیلاتی بود: تشکیلات دانشجوئی، تشکیلات کارگری، تشکیلات بازار و اصناف، تشکیلات اداری، تشکیلات ورزشکاران و غیره. شورای جبهه ملی در پاسخ به نامه دکتر مصدق که خواستار تشکیلات جبههای شده بود، همین امر را متذکر شدند که همه در عمل وابسته به یک تشکیلات مشخص و عضو جبهه ملی هستند. البته این نظر یعنی نظر جبهه بر مبنی جبهه مقاومت فرانسه، یا شبیه آن با تشکیلات جبهههای آزادیبخش نظیر، الجزایر و فلسطین در دنیای امروز تفاوت داشت. “حزبی”های جبهه، این تز را تزی ضد فعالیت حزبی قلمداد کردند و طرفداران آن را “باند خنجی” خواندند و علیه ایشان سخنهای فراوان گفتند.
مقالات، تفسیرهای سیاسی، رسالات و کتابهای منتشره از دکتر محمدعلی خنجی
دکتر خنجی نظیر همتای علمیاش دکترغلامحسین صدیقی با وجود علم و دانش و اطلاعات وسیع تاریخی و اجتماعی که داشتند بسیار کمتر از آن چه از ایشان انتظار داشتند، نوشتند. دکتر خنجی به زبانهای فرانسه، انگلیسی، روسی، آلمانی، چک و عربی آشنائی و به برخی از آنها تسلط داشت.
همان طور که در پیش گفتم دکتر خنجی مقالات و تفسیرهای سیاسی خود را در روزنامههای شاهد، نیروی سوم، اکثر سر مقالههای “راه مصدق”، ارگان نهضت مقاومت ملی ایران، و نیز در سایر انتشارات ملی آن زمان، اغلب بدون نام یا با نام مستعار روزبهان انتشار میداد.
سوسیالیزم و اخلاق، منتشره در ۱۳۵۹ از سوی کمیته کارگران جبهه ملی ایران، تاریخ تحولات اجتماعی ایران جلد اول، ترجمه کتاب توتم و تابو نوشته زیگموند فروید از انتشارات کتابخانه طهوری، کتاب کورش بزرگ که توسط برادرزادهاش که هم نام اوست، چند ماه پس از مرگ خنجی در جمهوری اسلامی انتشار یافت. معلوم نیست جمهوری اسلامی چه دستکاریهائی، طبق روال همیشگیاش، در آن کتاب انجام داده باشد. و نیز رسالۀ ایران و شیوه تولید آسیائی، باید گفت که این اولین بار بود که این موضوع درایران مورد بحث و نگارش قرارداده میشد و تاریخ ایران با برداشتهای علمی و تاریخی آن مورد بررسی قرار میگرفتند. این مقاله بسیار بحث انگیز بود. بعدها برخی از دانشوران برهمان شیوه همان موضوع را نوشتند.
دکتر ایرج وامقی، استاد دانشگاه و از دانشوران جبهه ملی ایران مقدمهای بریکی از مقالات دکتر خنجی نوشته است که من بخشی از آن را در اینجا نقل میکنم:
دکتر محمدعلی خنجی
دکتر خنجی مقالهای مفصل و جامعی به عنوان ” تاریخ ماد و منشاء نظریه دیاکانف” با امضای خود نوشت که به عنوان ضمیمه در مجله راهنمای کتاب منتشر گردید، و بازتابی بسیار گسترده در مجامع روشنفکری آن روز پیدا کرد. در مجله نگین شخصی با نام مستعار “ه. اسحق” ( که گمان میرود خود کریم کشاورز، مترجم کتاب دیاکانف باشد) پاسخی برای آن نوشت. دکتر خنجی نیز طی مقاله دیگری نوشتههای”ه.- اسحق ” را به بحث گذاشت و برای مجله نگین فرستاد. اما متآسفانه آن مقاله به چاپ نرسید. سالها بعد، پس از انقلاب، آقای دکتر وامقی میگوید از دکتر عنایت شنیده بود که ساواک مانع انتشار مقاله شده است. این مقاله همراه مقالۀ نخستین و چند یاداشت کوتاه در سال ۱۳۵۷ در یک مجموعه توسط کتاب فروشی طهوری به چاپ رسید.
دکتر خنجی در مقاله جوابیه خود که بعداً انتشار یافت مینویسد: ” اکنون مدتی است که لزوم یک بحث جامع درباره نظریه “وجه تولید آسیائی” به خوبی احساس میشود. نگارنده از چندی پیش با تنظیم یادداشتهای پراکنده به تدوین مجموعهای زیرعنوان “طرحی برای بررسی تاریخ اجتماعی ایران” پرداخت و اکنون جلد اول از کتاب نخستین شامل بحث در مسائل نظری (تئوری) با عنوان “نظام مالکیت متمرکز دیوانی” تقریبآ آماده برای چاپ است.”
دکتر خنجی در این کتاب، نظامهای مستقر در ایران را تا قبل از استقرار نوعی فئودالیسم (که آن را از پادشاهی آقامحمدخان قاجار به بعد میداند) به دو بخش “نظام مالکیت متمرکز دیوانی” و “نظام مالکیت اقطاعی” تقسیم میکند. نظام مالکیت متمرکز دیوانی، تقریبآ همان است که مارکس به عنوان “وجه تولید آسیائی” مطرح کرده است. در وجه تولید آسیائی با توجه به اسناد پژوهندگان، به دقت از ایشان نام میبرد و تشریح میکند. اهمیت مسأله آب و نقش آن در تکوین بنیانهای اقتصادی – اجتماعی شرق را نشان میدهد. که اهمیت آب در برابر زمین در غرب را منعکس میکند و دولت را بر تملک در آب و آبیاری مصنوعی قرارمیداد. و تملک زمین درغرب مالکان را بوجود آورد. و بدین ترتیب روابط اجتماعی شرق و غرب از یکدیگر متفاوت ماند.
دکتر خنجی در “تاریخ ماد و منشآء نظریه دیاکانف” بسیار دانشورانه و دقیق نظرات دیاکانف را در مورد سیر تحولات تاریخی جوامع ایران رد میکند. من (نویسندۀ مقاله) نکاتی بر گرفته از این مقاله را در این جا میآورم که شاهد دقت و امانت دکتر خنجی در انتقاد از این کتاب است.
دکتر خنجی دراین جزوه ی تحقیقی، موشکافانه نظرات دیاکانف را وابسته به نظرات رسمی شوروی نشان میدهد، تا واقعیت روابط اجتماعی آن زمان، که بسیار خواندنی و پر معنی است. او با نشان دادن اسناد تاریخی نشان میدهد که برخلاف ادعای آقای دیاکانف در دوران هخامنشی و پیش از آن بردهداری وجود نداشته، و از آنتی دورینگ فردریک انگلس شاهد میآورد که بردههای خانگی که در تولید نقشی نداشتهاند، موجود بودهاند، و بردهها تنها در دربار و معابد حضور داشتهاند نه در جامعه. و اسناد و کتیبهها نشان میدهد که کورتیسها در زمان هخامنشی مزد برای کارشان میگرفتهاند. و در تاریخ ماد “برده داران” رادر هیچ جائی نشان نمیدهد.
در آن زمان مالکیت خصوصی وجود نداشته است. بین دهقانها و دولت، مالکان واسطه نیستند و حق انتفاع زمین به طور اشتراکی متعلق به جماعات کشاورزی است. دکتر خنجی اشاره میکند که دیاکانف در تاریخ ماد اطلاعات بسیار مفیدی را به دست میدهد. ولی عیناً همان نظری را که خودش در بارۀ نظرات هرتسفلد، سلف خود اظهار میکند، را ابراز داشته است: ” با آن “نظرهای کلی” و “لحن تلقین آمیز” میتواند منشأ زیانها و اشتباهات و حتی انحرافات غمانگیز بشود.”نظرات آقای دیاکانف برمبنی “مباحثات لنینگراد” در ۱۹۳۱ میباشد.
دکتر خنجی اشاره میکند که در “مباحثات لنینگراد” تاریخ محکوم گردیده است که بر طبق الگوهای معین تحول یابد و بدون استثنا، چه در شرق و چه درغرب، از مراحل سه گانه (بردگی، فئودالیسم و بورژوازی) عبور نموده باشد... از این پس مورخان و جامعه شناسان و شرق شناسان آن کشور در وضع و موقع غمانگیزی قرار میگیرند، آنها موظف میشوند که برای تمام کشورهای شرقی یک دوره اقتصاد بردهداری “کشف” کنند....از این پس دیگر “تحقیق” جای خود را به “تطبیق” واقعیات با فرضیات میدهد....
دکتر خنجی در خاتمه اضافه میکند که با آن همه انتقادات باید بگویم، “تاریخ ماد” حاوی اطلاعات ارزنده و مفیدی است و خواننده میتواند بسیاری اطلاعات دست اول را که تا کنون بر آنها آگاهی نبود، در این کتاب بدست آورد.
من (نویسندۀ مقاله) شرح کوتاهی از این مقاله بسیار با ارزش را نوشتم ولی بسیاری ازموضوعات جالب دیگر مانند نظامات گئومات، بردیای دروغین، و قیام عمومی سال ۵۲۲ و خاموش کردن آن توسط داریوش و بسیار مطالب با ارزش دیگری در این مقاله وجود دارد که بسار خواندنی و آموزندهاند.
اخلاق و شخصیت دکتر محمد علی خنجی
دکتر خنجی شخصیت آرام و مهربانی داشت. او با افراد بسیار ساده صحبت میکرد و به سؤالاتشان با شکیبائی پاسخ میداد. برخورد او با افراد بسیار صمیمانه و دوستانه بود. بسیار در کار سیاسی کوشا و با پشتکار بود. تنها اشکالش همان طور که در بالا نوشتم این بود که مانند دکترصدیقی در نوشتن رساله و کتاب در مورد مطالب تاریخی و اجتماعی بسیار کم کار بود و موقعی به این کار روی آورد که زندگیاش در پایان کار قرار داشت. در بحث و تفسیرهای سیاسی و اجتماعی مهارت داشت. بسیار خوب مینوشت.
او همیشه به ما که بسیار به او علاقه داشتیم و گرد او بودیم یاد میداد، از حرفهای ناجور و نادرست کسی شکایت نکنیم. نصیحتش این بود که دنبال اینگونه افراد صحبتی نکنید. اینها بزودی خودشان را با رفتار و صحبتهایشان به دیگران نشان خواهند داد و مردم آنها را خواهند شناخت. خنجی هرگز فرصت نمیداد که اسرار و اخبار “مگو” ی سازمانی را به او بگویند. دلیلش این بود که اگر مرا گرفتند و شکنجه کردند ممکن است نتوانم آنها را محفوظ نگهدارم و آنها را فاش نکنم.
او سیگار زیاد میکشید و قهوه زیاد مینوشید. در جمع او سرآمد اخلاق و حسن سلوک که بُن مایه سازماندهی در یک سازمان است. او فردی منطقی و اصولی بود. او در مبارزهای که در پیش گرفته بود همواره پایدار و استوار ماند. او تسلیمشدنی نبود. زندان و شکنجه در دوران شاه هیچ گونه تغییری در راه و روشی که او در پیش گرفته بود نداشت.
در پایان این هر دو مقاله باید اضافه نمایم که شخصیتهائی نظیر زنده یاد خلیل ملکی و زنده یاد دکتر محمدعلی خنجی نمونههائی بودند که نهضت ملی ایران بسیار از حضور ایشان در نهضت ملی سود جست، و بسیار بیشتر به حضور این گونه شخصیتها نیاز داشت.
و بالاخره به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی!
پایان
—————————————————-
پانویسها:
دنباله شرح زندگی کلنل محمد تقی خان پسیان را قرار شد، در آخر مقاله نقل نمایم تا وقفهای درادامه مطالب مقاله ایجاد ننماید، این بخش را در پائین بخوانید.
در مورد مطالب تاریخی دیگر کتاب خلیل ملکی، خاطرات سیاسی، با مقدمه دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، اینجا و آنجا، جای گفتگو هست ولی من میگذرم چون با درازای این نوشته هماهنگی نمیتواند داشته باشد. تنها به طور نمونه موردی را ذکر میکنم که نظر ایشان کاملاً با واقعیات آن روز تفاوت دارد و توهین آمیز به یک قهرمان ملی است. این مربوط میشود به معرفی ایشان از کلنل محمدتقیخان پسیان که دولت ارتجاعی قوامالسلطنه در آن زمان، جنایت قتل این سردار ایرانی را انجام داده است. آقای کاتوزیان، کلنل محمدتقیخان پسیان، ازافسران تحصیل کرده، ایراندوست، که مورد احترام قاطبه روشنفکران زمان خود و محبوبیت در میان مردم ایران بوده است، را با عنوانی که قوامالسلطنه به او داده است، یعنی “یاغی” معرفی میکند، بدون آن که از این شخصیت ایراندوست معرفیای لازم و درست به عمل آورد.
آقای کاتوزیان با این معرفی نادرست، نه آن دوران را شناختهاند و نه کلنل محمدتقی خان پسیان، افسری تحصیل کرده و ایران دوست را. من برای نشان دادن ناآگاهی آقای دکتر کاتوزیان به تاریخ ایران و “تاریخ نویسی”، در اینجا، کلنل پسیان را با شرح مبسوط تری معرفی مینمایم. نوشتن داستان قتل کلنل محمدتقی خان پسیان به چند صفحه نیاز دارد و شرح زندگی او به کتابی. او زاده ورزقان نزدیک شهر تبریز بود. درآلمان تعلیمات هوانوردی آموخت و اولین هوانورد ایرانی بود. او خیال داشت فن هوانوردی را درایران به جوانان بیاموزد. او به ادبیات زبان فارسی آشنائی کامل داشت. پسیان در ایران درجه سرهنگی (کلنل) گرفت و در دولت مشیرالدوله به فرماندهی ژاندارمری خراسان نائل گردید. مآموریت او با والی گری قوام السلطنه همزمان بود. سامان دهی او به امور مالی و اداری ژاندارمری با کارشکنیهای قوام السلطنه روبرو شد. کلنل به دستور سید ضیاء الدین طباطبائی، نخست وزیر وقت، قوام را بازداشت و به تهران فرستاد. در همان زمان کلنل والی نظامی خراسان گردید، البته موضوع اخیر به شرح بیشتری نیاز دارد که به دلیل به درازا کشیدن مطلب آن را کوتاه نمودم.
کلنل در این زمان مستقلاً حکومت خراسان را در دست گرفت. کلنل عشایر خراسان را سرکوب و بدهیهای مالیاتی افراد صاحب نفوذ از جمله نایبالتولیه آستان قدس را گرفت و به خزانه دولت ریخت. و حتی برخی را به علت ندادن بدهی زندانی نمود. اموال قوام را به خاطر بدهیهای مالیاتیاش، ضبط و به خزانه مملکت ریخت. سیدضیاء بعد از سه ماه ساقط و قوامالسلطنه نخستوزیر شد. در اینجا قوامالسلطنه توطئه کرد و کُردهای قوچانی را علیه کلنل شوراند و این عشایر، دریک حمله نابرابر و غافلگیرانه او را کشتند و سر او را به تهران فرستادند. این سردار ایرانی در این زمان تنها ۳۰ سال داشت. همانطور که در بالا نوشتم، مردم حقشناس خراسان جنازه او را در کنار مقبره نادر به خاک سپردند و تا پنج سال همه ساله در روز قتل او در ۹ مهر عزاداری مینمودند.
من شرح این دوران زندگی کلنل را کمی با تفصیل نوشتم تا نشان دهم که کلنل “ یاغی” با واژهای که قوامالسلطنه برای او بکار برد نبود بلکه او کوششاش برای رهائی ایران از چنگ حکومتهای ناصالح و فاسد و درخدمت بیگانگان بود. آقای کاتوزیان واژه “یاغی” را در مورد رضاشاه در زمانی که با کودتا توسط قشون قزاق، در سوم اسفند ۱۲۹۹ تهران را گرفت، را به کار نمیبرد! و در مورد کلنل فقط واژه یاغی را بدون هیچ گونه توضیحی از شخصیت این افسر تحصیل کرده و شرافتمند، به کار برده است. درحالی که در غروب نهضت مشروطه آزادیخواهانی چند دنبال نجات ایران شدند. از جمله این قیامها یا کوششها: از نهضت جنگل و میرزا کوچک خان در گیلان، قیام خیابانی در تبریز و بالاخره سرباز زدن کلنل پسیان از اطاعت از حکومت مرکزی در فکر آزاد سازی مردم ایران را میتوان نام برد. که هیچکدام به ثمر نرسید و تنها کودتای ۱۲۹۹ رضاخان سردارسپه به کمک ژنرال آیرونساید از حکومت بریتانیا موفق به گرفتن قدرت و حکومت مرکزی گردید. کلنل، قوام را به دستور نخست وزیر وقت سید ضیاءالدین طباطبائی دستگیر و به تهران فرستاد. کلنل خودش دنبال گرفتن حکومت درخدمت آزادیخواهان بود، تا آن طور که آقای کاتوزیان القا میکند طرفدار سید ضیاء الدین طباطبائی باشد! حالا در جای دیگر آقای دکتر کاتوزیان ادعا دارد که رضاشاه خودش و به فکر خودش تمام نقشه کار را کشید و انجام داد و نقش دولت استعماری انگلیس و ژنرال آیرنساید که به دقت جزئیات کار را در کتابهایش گفته است را انکار میکند. مقایسه کنید که آقای کاتوزیان چه گونه یک قهرمان ملی را بدون جهت تحقیر میکند و یک خدمت گزار دولت انگلیس را بالا میبرد.
برای شناخت بیشتر احمد قوام، قوامالسلطنه، در اینجا چند کلامی از قوام بنویسم. قوام و برادرش میرزا حسنخان وثوقالدوله، هردو بسیار هوشمند و سیاستمدارانی زیرک و خردمند بودند ولی هر دو دزد بودند و با کمک سیاستهای دولتهای استعماری به مناصب بالا رسیدند. وثوقالدوله قرار داد ننگین ۱۹۱۹ را پنهانی با دولت انگلیس با اخذ ۴۰۰ هزارتومان رشوه منعقد ساخت، که بر اساس آن تمامی امور کشوری و لشگری ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی و با مجوز ایشان صورت میگرفت. مخالفتهای گسترده روشنفکران و سیاستمداران ملی سبب عملی نشدن قرارداد شد و وثوقالدوله تا زمان رضاشاه، که او را دوباره به خدمت دعوت کرد، چند سال به اروپا رفت. قوامالسلطنه هم دزدیهای فراوانی دارد شرح آنها در این مقاله به درازا میکشد و من علاقمندان را به کتاب شرح قوامالسلطنه که زندهیاد دکتر خسرو شاکری زند نوشته است مراجعه میدهم.
قتل کلنل محمد تقی خان پسیان تهران و ایران را تکان داد. عارف شاعر آزاده ایران در زیر عکس سربریده او در روزنامه این رباعی جانسوز را نوشت:
این سر که نشان سرپرستی است / وامروز رها ز قید هستی است/
از دیده عبرتش به بینید / این عاقبت وطن پرستی است.
ایرج میرزا شاعر بزرگ ایران که کمتر سیاسی شعر میگفت چکامهای زیبائی در رثأی او سرود:
دلم به حال توای دوستدار ایران سوخت/ که چون تو شیر نری را در این کنام کنند
تمام خلق خراسان به حیرتاند اندر / که این مقاتله با ترا چه نام کنند.
به چشم مردم این مملکت نباشد آب/ و گرنه گریه برایت علیالدوام کنند.
رسید نوبت آن کز برای خونخواهی / تمام عده ژاندارمری قیام کنند.
دروغ و راست همه متهم شدند به جبن/ بهر وسیله ز خود رد اتهام کنند.
مرام تو همه آزادی و عدالت بود / پس از تو خود همه ترویج این مرام کنند.
کسان که آرزوی عزت وطن دارند/ پس از شهادت تو آرزوی خام کنند.
به جسم هیأت ژاندارمری روانی نیست/ و گرنه جنبشی از بهر انتقام کنند.
ترا سلامت ازآن دشت کین نیاوردند/ کنون به مدفن تو رفته و سلام کنند.
پس از تو بر سر آن میزهای مهمانی/ پی سلامت هم اصطکاک جام کنند
پس از تو بر سر آن اسبها سوار شدند/ عروسوار در این کوچهها خرام کنند.
سبیلها را تا زیر چشم تاب دهند/ به قد و قامت خود افتخار تام کنند.
خدا نخواسته کاین مملکت شود آباد/ وطنپرستان بیهوده اهتمام کنند.
از این سپس همه مردان مملکت باید/ برای زادن شبه تو فکر مام کنند
سزد که هرچه به هر جا وطنپرست بود/ پس از تو تا به ابد جامه مشگفام کنند.
عارف تصنیف سوزناک دیگری برای قتل کلنل ساخت: مطلعش این است: گریه کن که گر خون گری ثمر نداره/
ای سرم فدای هم چو سرباد/ یا فدای تنی که سر داد/... غلامحسین بنان این تصنیف را دربرنامهای از گلهای رنگارنگ خوانده است.
من سعی مینمایم همان طور که در بالا نوشتم درباره زنده یاد دکتر تقی ارانی و گروه ۵۳ نفر و حزب توده در آینده بنویسم. مقالات من تحت عنوان “دکتر علی امینی و جبهه ملی ایران” را در سایت “ایران امروز” در بخش مقالات سیاسی میتوانید پیدا نمائید.
محسن قائم مقام
۳ ژوئن ۲۰۲۲
بخشهای پیشین:
* خلیل ملکی و دکتر محمدعلیخنجی - بخش نخست
* خلیل ملکی و دکتر محمدعلیخنجی - بخش دوم
* خلیل ملکی و دکتر محمدعلیخنجی - بخش سوم
* خلیل ملکی و دکتر محمدعلیخنجی - بخش چهارم
* خلیل ملکی و دکتر محمدعلیخنجی - بخش پنجم
* خلیل ملکی و دکتر محمدعلیخنجی - بخش ششم