برگهایی از زندگی سیاسی دکتر شاپور بختیار * جوانی، تحصیلات، مبارزه با نازیسم علی شاکری زند _

img
جمعه, 7ام بهمن, 1401

برگهایی از زندگی سیاسی

دکتر شاپور بختیار

*

بخش دوم

دنباله‌ی شرکت در نهضت مقاومت ملی فرانسه:

پایان کار دکترای حقوق و فلسفه

و بازگشت به ایران

 بختیار یک شخص نیست؛

یک راه است؛ راه امروز و آینده‌ی ایران

شاپور بختیار، پس از شکست آلمان نازی و دفاع از رساله‌ی دکترای خود تحت عنوان «رابطه‌ی دین و دولت در جهان کهن»، در بازگشت به ایران با مدارک دانشگاهی که بدست‌آورده‌بود به‌حق انتظارداشت که جایش در دانشکده‌ی حقوق دانشگاه تهران باشد. به این دلیل در سال ۱٣۲۶ که دکتر کریم سنجابی ریاست دانشکده حقوق را به عهده داشت در امتحان دانشیاری که طبق معمول برگذارمی‌شد شرکت‌کرد ولی در این امتحان دکتر رضا سرداری را ارجح دانستند و او را برای این کار انتخاب نمودند! نویسنده‌ی مرغ طوفان که دانشجوی دانشکده‌ی حقوق بوده در این باره می‌نویسد «طبعاً قضاوت در مورد آن جلسه امتحان و آنچه که در آنجا گذشته بسیار مشکل است، اما چون در دانشکده حقوق شاگرد مرحوم دکتر سرداری بودم که به جای مرحوم دکتر قاسم‌زاده حقوق اساسی تدریس‌می‌کرد به‌راحتی می‌توانم بگویم که مقایسه سواد و اطلاعات دکتر بختیار با مرحوم سرداری مقایسه فیل و فنجان … خواهد بود! این حق‌کشی، البته، خاطره و اثر بسیار تلخی را در روح حساس دکتر بختیار باقی‌گذاشت.»

در باره‌ی دوران بازگشت او به ایران از قول خود وی چنین می‌خوانیم:

«هنگامی که به ایران آمدم، ایران هنوز در اشغال نیروهای متفقین بود و رویداد آذربایجان که از پیش‌آمدهای تاریک تاریخ معاصر ایران است هنوز پایان‌نگرفته‌بود. چند ماهی از ورودم به ایران گذشته‌بود که در وزارتخانه‌ی نوبنیادی به‌نام وزارت کار درخدمت دولتی واردشدم. ولی به‌دنبال دو مأموریت مهم اداری با وزیران وقت درگیر‌شدم و این درگیری با دولت‌های وقت ادامه‌داشت.»

در واقع، در این دوران از زندگی شاپور بختیار شاهد مبارزات او در دفاع از حقوق کارگران هستیم؛ ابتدا در اصفهان، در برابر اجحافات کارفرمایان بخش خصوصی این شهرِ بالنسبه صنعتی آن زمان ایران؛ سپس در ریاست اداره‍ی کار خوزستان و در دفاع از حقوق کارگران محروم ایرانی صنعت نفت که در سخت‍ترین شرایط و با قوت لایموت برای شرکت غارتگر نفت کارمی‍کردند.

در اولین مأموریت او که در اصفهان بود او ابتدا کوشید تا شرایطی فراهم‍سازد که کارگران به حقوق اجتماعی خود آشناتر گردند و کارفرمایان بدانند که در رعایت این حقوق با نماینده‍ی مصمم و سرسخت دولت طرف اند.

«او از یک طرف به کارفرمایان اصفهان هشدار داد که قانونِ کار شوخی نیست و باید تابع مقررات آن باشند و از سوی دیگر کارگران را تشویق به شرکت در انتخابات آزاد نمایندگان واقعی و دفاع از حقوق صنفی‍شان می‍کرد. شاید نتیجه‍ی کار بختیار در این رابطه را باید از نماینده‍ی فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری آقای هاریس شنید که بعد از چند ملاقات با دکتر بختیار به‍صراحت لهجه و صداقت او اشاره‍کرده‍بود و گفته‍بود که او اهل وراجی و تعارف و قول‍های بی‍اساس نیست و عمیقاً به عدالت اجتماعی و بهبود وضع کارگران اعتقاددارد. هاریس بعد از اتمام تحقیقاتش در مورد وضعیت کارگران در ایران به این نتیجه رسیده‍بود که انتخابات شوراهای کارگری در اصفهان نستباً آزاد بوده و می‍توان گفت که شوراهای فعلی، نمایندگان واقعی سه سندیکای کارگری منطقه هستند و این آزادی انتخابات را اصفهان مدیون دکتر بختیار است. (گزارش سفیربریتانیا، Sir John Le Rougetel، ٢ آوریل ١٩۴٧).۱»

در این دوران بود که درگیری‌های وی با شرکت نفت، که از ابتکارات قانونی بختیار در تشجیع کارگران در جهت کسب حقوقشان ناراضی بود، به دشمنی این سازمان با وی انجامید. آنچه به‍هنگام ورود به آبادان می‍بیند برای او تکان‍دهنده است. درباره‍ی وضع این شهر صنعتی ایران به‍هنگام عزیمتش به آنجا می‍نویسد: «من رفتم به خوزستان؛ وقتی قضایا را از نزدیک دیدم[متوجه شدم که آنجا] اصلاً صحبت از ایران نیست؛ شرکت نفت مطلق‍العنان است؛ باز، در اصفهان با فلان… یا با کارخانه‌دارِ قزوین می‍شد گفت “مواظب باشید؛ این کار شماست، این کار دولت است؛ آنجا دیدم آبادان درست‌شده برای شرکت نفت؛ این شرکت هم همه‍ی ثروت ایران را می‍بُرد، خوب، یک چیزی هم به ایران می‍داد؛ سطح دستمزدها هم خیلی پایین بود.(…) برگشتم به تهران و گفتم من نمی‍روم مگر شرایط من پذیرفته‍شود؛ گفتم شرکت نفت حق‍نداشته‍باشد کارگران را یک‍طرفه اخراج‌کند؛ باید اداره‍ی کار نظربدهد؛ باید نمایندگان کارگران نظربدهند؛ مگر [بنا] به جرمی عادی، مثل دزدی یا کلاهبرداری (…)؛ امور دیگرش مثل لوله‍کشی شهر کارگران، وضع حصیرآباد، ساختمان بیشتر، …، همه را سعی‍کردیم آرام آرام انجام‍دهیم. همان وقتی که وزیر، معاون وزیر نتوانسته‍بودند در فروردین ۲۶ وارد پالایشگاه شوند، وقتی دو سال و چهار ماه بعد مرا مجبورکردند که از آبادان بروم ۶٠٠٠ کارگر مرا در فرودگاه مشایعت‍کردند؛ پالایشگاه تعطیل‌شده‌بود. ۲»

باید دانست که: « ایام خدمت او در خوزستان و محبوبیت عجیبی که در بین کارگران نفت پیدامی‍کند خاطره‍انگیزترین و جنجالی‍ترین دوران زندگی دکتر بختیار را تشکیل‍می‍دهد. او طبق معمول خود در هر مورد با قاطع‍ترین و سریع‍ترین وضع ممکن عمل‍می‍نماید و کارگران در واقع حامی صمیمی خود را پیدامی‍کنند. خاطره‍های بسیاری از این دوران به‍جای‍مانده‍است که گفتن همه‍ی آن مطلب را به درازا می‍کشاند. دکتر بختیار در سمت مدیر کل کار با دفاع صمیمانه از حقوق کارگر ایرانی با شرکت نفت یعنی عامل بزرگ استثمار ایرانیان، گردانندگان سازمان کارگران [وابسته به] حزب توده در خوزستان، و اتحادیه کارگران صنعت نفت که یکی از نفتی‌های معروف ایرانی اداره‍اش می‍کرد درمی‍افتد و به‍مناسبت سرعت و صحت عمل کاملاً مورد توجه و محبت کارگران حق‍شناس قرارمی‍گیرد. شاهدان وهمکاران آن زمان دکتر [بختیار] می‍گویند که او به درِ اطاق خود فقط نام خود را بدون ذکر عنوان نصب‍کرده‍بود و همه‍ی کارگران بدون تعیین وقت قبلی به دیدارش می‍آمدند و مشکلات خود را با او در میان می‍گذاشتند. او این رویه را در تمام اداره‍های کار خوزستان هم معمول‍کرده‍بود. بسیار اتفاق می‍افتاد که شاپور بختیار قسمتی یا تمامی حقوق خود را بدون تظاهر به کارگران مستمند و پرعائله، یا بیکاران می‍بخشید.۳»

بدیهی است که کار او در خوزستان که قدرت شرکت نفت در آنجا از قدرت دولت ایران بیشتر بود از کار در اصفهان هم بسی دشوارتر بود، اما درست به‌همین سبب این استان محلی بود برای آنکه احترام او به قانون و أراده‍ی مبارزه برای به کرسی نشاندن حقوق دولت ایران و حق کارگران ایرانی بهتر شناخته‍شود.

«مقامات انگلیسی از نفوذ حزب توده در میان کارگران شرکت نفت سخت نگران بودند و به این نتیجه رسیده‍بودند که اگر تشکیلات واقعی و مستقل کارگری به‍وجودبیاید خطرش کمتر از این است که نیروهای تابع شوروی کنترل کارگران شرکت نفت را در دست داشته‍باشند. در آبادان دکتر بختیار با خصومت شدید کارگران وابسته به حزب توده از یک سو و مسئولان ایرانی شرکت نفت ایران و انگلیس از سوی دیگر روبروشد. بدون تردید دشمنی حزب توده و کارزار تهمت و افترای این حزب علیه بختیار که، سالها بعد، در دوران انقلاب شدت‍یافت، ریشه در این دوران دارد و اتهام عامل انگلستان بودن او نیز زاییده‍ی نگرانی رشد نیروی سوسیال دموکرات مستقل و طرفدار حقوق کارگران است. در آبان‌ماه سال ١٣٢۶ بختیار هنگامی که از ورودش به پالایشگاه آبادان جلوگیری‌می‍شود چنان به شدّت واکنش نشان‍می‍دهد و مسئولان امر را متهم به نقض حاکمیت دولت ایران می‍کند که مقامات انگلیسی در منطقه نظرشان راجع به او تغییرمی‍کند. در آبادان نیز دکتر بختیار تمام کوشش خود را صرف این کرد که کارگران بتوانند نمایندگان خود را برای شوراهای کارگری انتخاب کنند. به رغم مخالفت شدیدش با حزب توده، هنگامی که کارگران یکی از اعضای حزب توده، محمـدی نامی را انتخاب کردند، و این انتخابات نسبتاً آزاد بود، دکتر بختیار نتیجه‍ی انتخابات را پذیرفت. پاکدامنی، شجاعت و صداقت بختیار موجب محبوبیت او در منطقه و در میان کارگران شده‌بود؛ او که مأمور دولت بود در آستانه‌ی انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورا از آبادان کاندیدای نمایندگی مجلس شد، و در پی آن دستور توقیفش از تهران صادرشد. چون دولت وقت کاندیدای خود را داشت و با حضور دکتر بختیار در این انتخابات شانسی برای انتخاب‌شدن کاندیدای دولت باقی‌نمی‌ماند.»

«حبیب نفیسی کفیل وزارت کار در خاطرات خود چندین بار خدمات دکتر بختیار را در تدوین قوانین کار و نقش مهم او را در تقویت اتحادیه‍های مستقل کارگری ستایش‍می‍کند. این فصل از زندگی دکتر بختیار که با احضار او به تهران و برکناری‍اش از مدیریت در وزارت کار پایان‌می‍یابد، نمونه‌ای است از فهرست شکست‍ها و خطاهای رهبران کشور در دوران سرنوشت‍ساز بعد از جنگ جهانی دوّم، که از فرصت تاریخی پس از جنگ برای تقویت نیروهای جامعه‍ی مدنی و رشد اتحادیه‌های مستقل صنفی استفاده‍نکردند و کشور را از خدمات وطن‍پرستانی صدیق محروم‍کردند (مصاحبه با حبیب نفیسی، مجموعه‌ی تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد، ص. ١۶٠).۴»

«خدمات و محبوبیت دکتر بختیار در آبادن چنان در خاطره‍ها ثبت‍شده‍بود که او باز توانست در سال ١٣٣٩ نامزد انتخابات مجلس در آبادان شود. اگرچه بالأخره دولت وقت مانع از اجرای انتخابات آزاد شد و نامزدهای مستقل بازداشت‍شدند، امّا به‍گزارش دیپلمات‍های آمریکایی در منطقه، میتینگ‍های انتخاباتی دکتر بختیار هزاران نفر را جذب‍می‍کرد. و باز در گزارش دیگری به تاریخ ٢٧ اردیبهشت ١٣۴٠، دیپلمات آمریکایی می‍نویسد: “گواینکه طیف معلم و طبقات متوسط گرایشات ملّی دارند، ولی الزاماً به رهبران فعلی جبهۀ ملّی اعتقادی ندارند. اما در صورت انتخابات آزاد، بی‌تردید به‌علّت محبوبیت خارق‍العادی دکتر شاپور بختیار در میان کارگران شرکت نفت، پیروزی جبهۀ ملّی در انتخابات قطعی خواهدبود”.۴»

از نظر دولت ضعیف پایتخت شاپور بختیار در دوران مأموریت خود در خوزستان همچون یک عنصر یاغی عمل‍می‍کرد:

«درگیری‌های وی با شرکت نفت بر سر حقوق کارگران ایرانی، در حالی که دولت و وزارت کار به نظر این شرکت خارجی بیش از موضع مأمور دولت ایران در آنجا وقع‍می‍گذاشت، به دشمنی مرکز با این مأمور رسمی خود در منطقه انجامید و دولت را به برکناری او برانگیخت. همین مبارزه بود که سرانجام به احضار او به پایتخت، و در پی ایستادگی وی در برابر وزیر، به اخراج وی از وزارتخانه انجامید.

«محبوبیت دکتر بختیار و نفوذ فوق العاده او در کارگران برای دولتی ها کم‌کم اسباب زحمت می‌شد و اعتصاب‌های ضد استعماری کارگران را به او نسبت‌می‌دادند. در نتیجه شرکت نفت تمام نفوذ خود را به‌کار می‌اندازد تا شناخته‌ترین دشمن خود را از خوزستان براند.۵»

در آبان‌ماه ۱٣۲٨ دکتر بختیار را از آبادان احضارکردند و متعاقب آن غلامحسین فروهر وزیر وقت کار طی تلگرام رمز به جانشین دکتر بختیار که قبلا معاون او بود اعلام‌کرد: «دکتر شاپور بختیار کارگران را اغوا و تحریک به اعتصاب می‌کند، از تشکیل جلسه‌های شورای کارگری و کمیسیون حل‌اختلاف ممانعت به‌عمل‌می‌آورد، و در امور اخلال‌می‍کند.۶»، و خواست که در این مورد گزارش لازم را برای وزارت تهیه‌نماید. جانشین بختیار جوانمردانه پاسخ‌می‌دهد که چنین مطلبی صحت‌ندارد، اما چون دکتر بختیار مورد احترام و علاقه‌ی خاص کارگران نفت می‌باشد احتمال زیاد دارد که در برابر فشارهایی که از هر طرف به او واردمی‌شود کارگران هم عکس‌العمل نشان‌دهند، امری که بسیار طبیعی است.

«به دنبال این تلگراف و پاسخ آن پرویز خوانساری معاون وزارت کار یکی از مدیران کل را برای پرونده‌سازی در زمینه‌هایی که اشاره‌شد به خوزستان فرستاد تا برای بختیار، معاونش و جمعی از نمایندگان کارگران پرونده اخلال در امر نفت و فلج ساختن [این] صنعت درست کنند! گزارش این شخص در هیأت وزیران به ریاست ساعد مراغه‌ای مطرح‌شد و معاون بختیار را در وضع و موقعیتی قراردادند که استعفای خود از شغل دولتی را تسلیم نمود!۷»

یکی از خاطرات جالب آن دوره این است که در زمان ریاستِ مستر دریک درشرکت نفت کارگری را از شرکت اخراج می‌نمایند. پس از رسیدگی به شکایت کارگر در اداره‌ی کار و تشخیص بی‌دلیل بودن اخراج، دکتر بختیار دستورمی‌دهد کارگر را به سر کار بازگردانند. شرکت اعتنایی‌نمی‌کند، [او] باز می‌نویسد، [اما] اثری‌نمی‌بخشد. دکتر بختیار،عصبانی از این اهانت شخصاً به دفتر مستر دریک می‌رود و پس از گفتگویی تند میز کار دریک را غضبناک با پا به رویش برمی‌گرداند و دستور می‌دهد که کارگر را که تقصیری نداشته به کار بگمارند و قضیه تمام‌می‌شود. همانطور که گفتم دکتر بختیار پس از دوسال خدمت در خوزستان در سال ۱٣۲٨ به تهران احضارمی‌شود و در میان بدرقه‍ی گرم کارگران آبادان را ترک‍می‍گوید.۸»

 

نهضت ملی ایران و حزب ایران؛

عضویت در دولت مصدق

در این زمان نهضت ملی به رهبری مصدق گام‌های هر روز بلندتری به پیش برمی داشت.

وی درباره‌ی نهضت ملی در آن زمان چنین می‌گوید:

«با آغاز جنبش ملی کردن صنعت نفت به رهبری دکتر محمـد مصّدق من با تمام نیرو و توان خود از این جنبش پشتیبانی‌کردم و در این دوران به چشم خود می‌دیدم که چگونه دربار و عناصر ضدملی برابر مصدّق ایستاده‌اند و با یکدیگر همکاری‌می‌کنند. ۹»

در یکی از سفرهای وی از آبادان به پایتخت بود که در پی مطالعه‌ای که درباره‌ی احزاب آن زمان ایران کرده‌بود، به پیشنهاد یکی از دوستانش که او را به عضویت در حزب ایران تشویق‌می‌کرد، به این حزب پیوست.

 

تدوین قانون بیمه های اجتماعی کارگران

«از جمله کارهای انجام شده در آن زمان تصویب قانون مترقی بیمه‌های اجتماعی کارگران، به امضای دکتر مصدق می‌باشد که به‌دنبال آن سازمان عظیم بیمه‌های اجتماعی کارگران پی‌ریزی‌گردید.۱۰»

در دولت مصدق دکتر عالمی وزیر کار بود. وی از شاپور بختیار خواسته‌بود تا طرحی برای قانون کار و بیمه‌های اجتماعی تنظیم‌کند.

پس از انجام این کار چون در پاسخ این پرسشِ رئیس دولت که این طرح را چه کسی تهیه‌کرده‌است وزیر از شاپور بختیار نام‌برد نخست‌وزیر از وی خواست که او را به معاونت وزارتخانه منصوب‌سازد. چندی بعد نیز که وزیر کار به‌علت بیماری از انجام کار وزارت بازمانده‌بود و وزارتخانه نیز یک معاون بیشتر نداشت، دکتر مصدق شاپور بختیار را به کفالت وزارت کار منصوب‌کرد و از آن پس او می‌بایست در جلسات هیأت دولت حضورمی‌یافت. در همین دوران بود که وقتی، در روز نهم اسفندماه ۱۳۳۱، همراه با هیأت وزیران و نخست‌وزیر، که به درخواست شاه برای تودیع با او که گفته بود عازم سفر به خارج است، به کاخ رفته‌بودند، هنگام خروج از آنجا ازدحام جمعیت چماقدارانی را که برای قتل مصدق آورده‌بودند دیده، به وجود توطئه‌ای برای قتل نخست‌وزیر پی‌بردند، چنانکه می‌گوید وزیران اتوموبیل‌های خود را در کاخ رهاکردند و از در دیگری با تاکسی از محل خطر دورشدند.۱۱»

شیوه‍ی رفتار او در دفاع از حقوق کارگران ایران در خارج از کشور یعنی در سازمان‍های بین‍المللی و در برابر نمایندگان دولت‍های دیگر نیز همان شیوه‍ی او در ایران بود.

 

کودتای ۲۸ مرداد

و نهضت مقاومت ملی

گرچه این دسیسه در آن روز نافرجام ماند اما چند ماه بعد از آن سرانجام کودتای ۲۸ مرداد به کار دولت ملی خاتمه‌داد. درباره‌ی دوران پس از کودتا می‌گوید:

«پس از کودتای ۲۸ مرداد ١۳۳۲ و سقوط حکومت دکتر مصدّق با آنکه منسوبان نزدیکی در رژیم حاکمه‌ی ایران داشتم و از آن جمله ملکه‌ی وقت ایران با من خویشاوندی داشت، از پذیرفتن هر مسئولیتی در آن رژیم چشم‌پوشیدم و خانه‌نشین شدم و بطور مخفی با دستگاه حاکمه‌ی وقت مبارزه‌کردم.۱۲»

پیش از بازگشت شاه، زاهدی با پیامی از طریق یکی از خویشان بختیار اشغال سمت وزارت کار در دولت خود را به او پیشنهادکرده‌بود: پیغام این بود که «شما کاری که مستوجب سرزنش باشد نکرده‌اید؛ می توانید وارد دولت جدید شوید؛ روز یکشنبه به‌مناسبت ورود پادشاه به فرودگاه بیایید تا شما را به عنوان وزیر کار معرفی‌کنم.» البته بختیار این کار را نکرده و پاسخ‌داده‌بود « روزیِ من به آنجا حواله‌نشده و هرگز نخواهد‌شد!۱۳»

می گوید «بسیاری آمدند، چه کارها که نکردند که [در روز بازگشت شاه] به فرودگاه روم و به‌عنوان وزیر کار معرفی‌شوم؛ اما نرفتم. ۲۸ مرداد روز چهارشنبه بود؛ شاه روز یکشنبه برمی‌گشت؛ من قبول‌نکردم.۱۴»

در همان مصاحبه، در پاسخ به این پرسش که “آیا شکست نهضت ملی در برابر کودتاچیان اجتناب ناپذیر بود؟” می‌گوید «نهضت سازمان‌یافته نبود؛ مصدق نمی‌خواست بگوید من جبهه ملی هستم. در انتخابات می‌گفت: کار من معین است؛ و می‌خواست نفوذ انگلستان را قطع‌کند. آنها دربار را داشتند، آیت‌الله‌ها را داشتند، صاحبان صنایع را داشتند، خروشچف [منظور مالنکوف است؛ و در جای دیگری گفته‌است “مالنکوف”] بر سر کار آمد؛ … ببینید! وقتی حادثه‌ای رخ‌داد، همه چیز می‌توان گفت؛… از جنگ واترلو تا [نبردِ] استالینگراد؛ … [در واترلو]، بجای بلوشر اگر گروشی آمده‌بود، ناپلئون شکست‌نمی‌خورد… .۱۵، ۱۶»

شاپور بختیار یکی از بنیانگذاران نهضت مقاومت ملی بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد پرچم مبارزه در برابر دوران کودتا را برافراشتند.

«در این زمان بود که روزنامه “راه مصدق” و نشریه‌های دیگری را که امید و قوت قلبی برای آزادیخواهان بودند مخفیانه منتشرمی‌کردند. البته با آن خصلت و خوی ناسازگاری و زودرنجی که اغلب رجال و بزرگان غیرمتحزب ما دارند سران نهضت در راه و روش مبارزات اختلاف نظرهایی پیدانمودند که ناشی از مسائل جزئی و پاره‌ای تعصبات بود، اما مبارزات نهضت مقاومت با همه‌ی بی‌تجربگی مبارزان در فعالیتهای زیرزمینی و قدرت دولت وقت و حامی آمریکایی‌اش، به هر ترتیب مشعل مبارزه و عدم‌تسلیم را از فردای ۲٨ مرداد شوم روشن نگاه‌داشت.۱۷»

 وی درباره ی مبارزات پس از کودتا می‌گوید:

«در این مبارزات با دوستانی چون آیت‌الله [سید رضا] موسوی زنجانی و آقای مهندس مهدی بازرگان و گروهی دیگر از اعضای حزب ایران همکاری‌داشتم.

«در اواخر سال ۱۳۳۲ از طرف دستگاه حاکم زندانی شدم و پس از چند ماه به بختیاری ، زادگاه خودم تبعیدگردیدم. به سال ۱۳۳۳ به تهران بازگشتم و باردیگر به زندان افتادم و در یک دادگاه فرمایشی به سه سال زندان محکوم‌شدم. پس از گذراندن دوران سه‌ساله‌ی محکومیت درزندان بار دیگر ناگزیر تهران را ترک‌کردم.

«دولت وقت بار دیگر به من پیشنهاد همکاری داد با این شرط که دست از مبارزه و فعالیت سیاسی بردارم، اما نظر آنان دراندیشه‌ی من خیال خامی بیش نبود و با راه من کاملاً مغایر بود.۱۸»

از وقایع این دوران یکی این بود که:

«…دکتر بختیار به زندان کشیده‌شد و چند سال در زندان ماند. روزی ثریا اسفندیاری بختیاری دختر عموی دکتر بختیار به عنوان عروس دربار وسیله‌ی یکی از نزدیکان پیغام مهمی برای او به زندان فرستاد به این مضمون که در مقابل پذیرفتن وزارت یا هر شغل مناسب دیگر دست از افکار خود و مخالفت با شاه بردارد و اسباب راحتی بیشتر ملکه را فراهم آورد! دکتر بختیار به پیغام‌آورنده جوابی داد که معروف گردید. او گفت: ” قبول این سمت‌ها مجازاتی خیلی سنگین[تر] برای من است”.۱۹»

درباره‌ی گذران زندگی می‌گوید «بعد از سه سال هم که از زندان بیرون‌آمدم این کارها تکرارشد؛ من اباداشتم و دارم با حکومتی که بدین وضع روی کار آمده همکاری‌کنم؛ این بود که درهای «ترقی» را به روی خود بستم. باوجود وضع مادی بد و زندگی متلاشی شده؛ می‌گفتم این کار را نمی‌کنم، هر قیمتی هم که باید می‌پردازم. منفی هم نبودم؛ شروع‌کردم به فعالیت و برای این فعالیت ها مرا گرفتند… و نه فقط برای اینکه مصدقی بودم ! بعد از اختفاء که به منزل آمدم یک ته‌مانده‌ی زندگی داشتم که از آن ارتزاق‌می‌کردم؛ یک حقوق رتبه داشتم در حدود ۵۰۰ تومان.۲۰»

در این دوران سخت، کسی که پایان دوران دانشجویی خود در فرانسه را در مبارزه‌ی مخفی در نهضت مقاومت ملی فرانسه، در زیر سایه‌ی مخوف اشغالگران نازی، گذرانده‌بود، باید در میهن خود نیز دائماً برای رفتن به زندان آماده‌می‌بود. در نتیجه‌ی این سختی‌ها و تحمل این سالهای زندان بود که «دکتر بختیار از همسر فرانسوی خود جداشد و تربیت چهار فرزند خود ( دو پسر و دو دختر) را با همه گرفتاریهای زندگی سیاسی و ضعف واقعی بنیه‌ی مالی به عهده گرفت و آنان را تا پایان تحصیلات و ازدواج اداره وهدایت‌کرد… و البته هیچگاه گرد تأهل مجدد نگشت.۲۱»

وی درباره‌ی این دوران از زندگی خود می‌گوید برای او راه شرافتمندانه تنها راهی بود که تا آن زمان برای دستیابی به همان هدف گذشته پیموده‌بود و می‌افزاید: «من و دوستانم بار دیگر جبهه ملی را سامان دادیم و فعالیت ما درسالهای ۳۸ و ۳۹ ازسرگرفته‌شد و تا سال ١۳۴۵ سه بار دیگر زندانی شدم.۲۲»

 

مسئله ی انتخابات و تشکیل دولت امینی؛

مقدمات تجدید سازمان جبهه ملی ایران

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* برگرفته از کتاب «زندگی سیاسی دکتر شاپور بختیار، نوشته‌ی علی شاکری زند؛ منتشرنشده.

۱ لادن برومند، زندگی یک فرد آیینه‍ی خطاهای یک ملّت، سخنرانی درمراسم بیست‍ودومین سالگرد قتل دکترشاپور بختیار، پاریس، سه شنبه ۶ اوت ۲۰۱۳ (۱۵ مرداد ۱۳۹۲).

۲ مجموعه‍ی تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد، به سرپرستی حبیب لاجوردی، مصاحبه‍ی ضیاء صدقی با شاپور بختیار، نوار یک، بخش الف.

۳ دکتر خسرو سعیدی، مرغ طوفان، چاپ غیر رسمی.

۴ لادن برومند، همان.

۵ دکتر خسرو سعیدی، همان.

۶ پیشین.

۷ پیشین.

۸ پیشین.

۹ شاپور بختیار، زندگی‌نامه، به قلم خود وی.

۱۰ دکتر خسرو سعیدی، همان.

۱۱ مجموعه ی تاریخ شفاهی ایران، همان.

۱۲ پیشین.

۱۳ شاپور بختیار، یکرنگی، ص. ۸۹؛

Chapour Bakhtiar, op. cit., p.71.

۱۴ مجموعه‌ی تاریخ شفاهی ایران، همان.

۱۵ پیشین.

۱۶ بلوشر یکی از سرداران پروسی در جنگ واترلو بود؛ گروشی یکی از سرداران فرانسه بود که ناپلئون او را به تاراندن سپاه بلوشر، پیش از آنکه به واترلو برسد، فرستاده از او خواسته‌بود که، پس از جلوگیری از پیشرفت واحد پروسی به فرماندهی بلوشر، در واترلو به وی بپیوندد. اما او نه تنها موفق به دفع بلوشر نشد بلکه، در نتیجه ی غفلت و اهمال، به موقع به صحنه ی نبرد واترلو نیز نرسید، در حالی که بلوشر به آنجا رسید و در شکست ناپلئون نقشی تعیین کننده ایفا کرد. ناپلئون و عده ای از مورخان گروشی را مسئول شکست فرانسه دانستند. (توضیح افزوده).

۱۷ دکتر خسرو سعیدی، همان.

۱۸ شاپور بختیار، زندگی‌نامه، به قلم خود وی.

۱۹ دکتر خسرو سعیدی، همان.

۲۰ مجموعه‌ی تاریخ شفاهی ایران، همان، نوار یک، بخش ب.

۲۱ دکتر خسرو سعیدی، همان.

۲۲ شاپور بختیار، زندگی‌نامه، به قلم خود وی.