مقاله حاضر،”خوزستان یا عربستان” نوشته ی ایران شناس چک، سوات سوسک[i] بسیار با ارزش وهمراه مفاد تاریخی بسیاری میباشد. در این مقاله موضوع “خوزستان یا عربستان” با دقت وامانت بسیار، با استفاده از مآخذ تاریخی بسیاری از ایرانی، یونانی و عرب، اروپائی و دیگران شرح و توضیح داده شده است. و در کنار آن بشکل جالبی دوران باستان درایران و نیز تاریخ و روابط تاریخی ایران و بین النهرین و مناطق همجوار با ایران را نشان داده است. ودرجمع مقاله جالبی برای شناساندن خوزستان و موضوعات مربوطه به آن را تهیه نموده است.
این مقاله در زمان جنګ ایران و عراق در ۱۹۸۱-۱۹۸۰ نوشته شده و پاسخی به توهمات صدام حسین و ادعای عربی بودن و بخشی ازعراق بودن خوزستان است که صرفا ادعائی بی اساس و بی ربط تاریخی است. این واقعیتی است که دولت های سود جو و همسایگان ناجور به دلیل منفعت جوئی به این سرزمین زرخیز چشم دوخته اند ، وهر زمان که فرصت پیدا نمایند کوششی برای دست اندازی واحیانآ ادعای مالکیت برآن بخرج می دهند.
ترجمه این مقاله درزمانی صورت میگیرد که آتش و گلوله ی استبداد مذهبی مردم درمانده خوزستان را که برای تقاضای آب آشامیدنی به خیابان آمده اند را به نشانه گرفته است و تجزیه طلبان عنوان عربستان در برابر خوزستان را در این شرایط مرگ و زندگی مردم دوباره مطرح نموده اند که درعمل در خدمت استبداد حاکم است. جزئیات این موضوعات را به مقاله یا مقالات مستقل و جداگانه ای موکول می نمایم.
پژوهشگر و نویسنده مقاله آقای سوات در تهیه مقاله ای تحت این عنوان بسیار زحمت کشیده است. نگاهی به فهرست کتب و منابعی که مورد استفاده این دانشمند قرار گرفته، خود نماینده وسعت کوشش او بر این است که نکته ابهامی دراین میان باقی نماند. بخصوص که کتب و منابع مورد استفاده از نویسندگان و پژوهشگران کشورهای مختلف با دیدگاههای مختلف و احیانآ مخالف با یکدیگر انتخاب شده است.
من، مترجم ، در ترجمه کوشیده ام که امانت درآن کاملآ محفوظ نگاهداشته شود. دربرخورد به نظرات نویسنده که احیانآ مورد قبول من نبود نظرات ایشان را بدون دخل و تصرف و احیانآ اظهار نظر درکنارآن درپرانتز، منعکس نمایم. در مورد نقش رضا شاه در برداشتن شیخ خزعل از فرمانروائی در منطقه ای از خوزستان که می توانست عواقب خطرناکی برای خوزستان و ایران داشته باشد، بدون تردید موفقیت برجسته ای از رضاشاه است و سوات هم بزرگی و اهمیت کار را نشان داده و با نقش صفویه درحفظ خوزستان مقایسه نموده است. سوات ادامه میدهد که بااین تفاوت که صفویه دنبال کاررا نگرفت و رضا شاه با اعمال آبادانی و توجه به کشاورزی آنرا پایدار نمود. سوات به آرامی به نقش انگلیسی ها درکار های خزعل در خوزستان اشاره میکند ولی سخنی از نقش انگلیس در روی کارآمدن رضا شاه ونقش ژنرال آیرن ساید در آن وعقد قراداد ۱۹۳۳ نفت بدست رضا شاه، نمیزند. آنجا که قراداد دارسی تا ده سال دیگر تمام می شد و بی درد سر ایران صاحب کلیه اموال شرکت نفت ازجمله پالایشگاه نفت آبادان می شد. تمدید قراداد ۱۹۳۳ این امتیاز بزرگ را از ایران گرفت و ایران درپایان کارمجبور به پرداخت خسارات فراوان دربرابر ملی شدن نفت ایران گردید. درزمانیکه تمام شخصیت هاِئی که او برای تهیه قرارداد که عملآ برای الغای قرارداد دارسی بود، از جمله تیمورتاش، که کار را شروع نمود ، تقی زاده و داور که در جمع کمسیون بودند مخالف آن بودند و خود رضا شاه هم راضی به کار نبوده است ولی حکومت در اختیار سیاست دولت انگلستان بوده است. سوات در دنباله صحبت خود دوران رضا شاه و محمد رضاشاه را با دوران ساسانیان مقایسه می کند که ناشی از بی اطلاعی او از وضع موجود آنزمان است. من توضیح بیشتر را به مقاله یا مقالات مستقلی موکول میکنم. این توضیحات را ازآن جهت لازم دانستم که انتشارهرمطلب وترجمه موضوعی خود بخود یک نوع برداشت موافقت به موضوع را می تواند در برگیرد. و تنها ذکر اینکه این مقاله تنها نماینده نظرات نویسنده است کافی نیست. بخصوص که باقی مطالب تاریخی گفته شده دراین مقاله کاملآ مورد قبول و تآئید و قدردانی من از نویسنده مقاله می باشد.
“خوزستان یا عربستان”
مقاله ای تاریخی و مستند نوشته ایرانشناس چک، سوات سوسک[ii]
منطقه میان کناره پائین دجله ومصب مشترک آن با فرات درغرب، رآس خلیج فارس در جنوب، و کوههای زاگرس در شرق و شمال آن، درمتون کلاسیک اسلامی خوزستان نامیده شده است. چنانکه ابن هقل، جغرافی دان عرب درقرن دهم این منطقه را درفصل جداگانه ای از کتاب خود صورۀ الارض ، همراه نقشه “صورۀ خوزستان” ۱ شرح میدهد. در قرن سیزدهم ، یاقوت (جغرافی دان عرب –مترجم) مقدمه مفصلی را برای “خوزستان” در معجم البلدان ۲ محفوظ داشته است.
با این حال در دوران صفویه ایالت را عربستان میخواندند و نام قدیمی آن منسوخ شده بود. نام خوزستان دوباره درسالهای بعد از۱۹۲۰ پدیدار گردید. هرچند استفاده از نام عربستان را برخی ازمحققین و نیز سیاستمداران همچنان ادامه دادند. دراوائل جنگ ( منظور جنگ ایران وعراق – مترجم) هر دو نام مورد اختلاف شدید بود.
منظوراز نوشتن این مقاله بررسی تاریخچه ی این دو نام و دلائل پیدایش و ناپدید شدن آنها می باشد.
خوزستان ایالتی از ایران است، ولی امروزه این واژه بیشتر توارد ذهنی جغرافیائی دارد تا سیاسی واداری: زیرا خوزستان بخشی ازاستان ششم در ایران میباشد، استانی که شامل نه تنها شش منطقه خوزستان است بلکه چهارمنطقه دیگر را نیز دربر میگیرد. تاریخ ثبت شده خوزستان در میان قدیمی ترین تاریخ جهان قرار دارد. نام خوزستان به تنهائی شاید به قدمت تمدن آن باشد: این نام تا زمان مردمی که درزمان باستان، اوکسی ها(Ouxios/ Uxii)، درآن زندگی میکردند، موجود است. واژه خوز ازآن بیرون آمده و نام اهواز نیز درآن قرار دارد، چه این لفظ جمع عربی، واژه مفرد خوز است: در قرون اولیه اسلام، عرب ها شهر را سوق الاهواز، یا بازار خوز نامیدند. خوزستان درحدود ۶۴۰ میلادی توسط اعراب تسخیر شد، و مردم آن همچنان بزبان خود، یعنی خوزی، تا چند قرن پس ازآن سخن میگفتند. باین ترتیب استخری تاریخ نگارقرن دهم درباره زبان خوزستان میگوید، اغلب مردمان آن تا چند قرن از آن به بعد به زبان خود یعنی زبان خوزی تکلم میکردند: ۳
در مورد زبان ایشان: اغلب شان به زبان فارسی یا عربی سخن میگویند اما زبان خود را دارند، زبان خوزی (لسانن خوزیان)، که نه عبری، نه سوری و نه فارسی می باشد.
این زبان خوزی قرن دهم میلادی ممکن است از زبان عیلامی سرچشمه گرفته باشد، که خود زبان اصلی اولین تمدن بزرگ و اولین دولت درمنطقه خوزستان است. عیلام در طول هزاره سوم پیش از زمان ما بوجود آمد. و منشآء آن تقریبآ همزمان با منشاء منطقه همجوار آن سومراست ، تمدنی که شاید اولین سیستم ثبت نگارش درآن توسعه یافت. درپایان هزاره سوم، عیلام همزمان قلمرو پادشاهی معتبرومستقر و بخوبی تثبیت شده ای با چندین قرن تاریخ سیاسی و فرهنگی با دو سیستم نگارشی بحساب می آمد. پایتخت آن سوسا۴ بود شهری که درایران مدرن شوش نامیده میشود. امروزه شوش تنها خرابه ایست که در نزدیکی آن شهر کوچکی، مابین رود کارون و کرخه و جنوب غربی دزفول، بهمان نام وجود دارد. درواقع عیلام دارای تاریخی طولانی است. عیلام علیرغم تهاجمات واستیلای متناوب دیگران برآن ، از هزاره سوم تا ۶۴۰ پیش ازمیلاد، زمانیکه توسط آشوربنی پال ، پادشاه آشور مسخر شد، وجود داشته است. حتی پس ازآنزمان نیزعیلام هویت خود را بعنوان یک استان مهم درامپراطوری های بعد: آشوری ها، بابلی ها، هخامنشیان و ساسانیان، حفظ نمود. تمدن اولیه آن نتیجه همگرائی دوعنصر (element ) عمده بود: یکی بومی، عیلامی، و دیگری که ازهمسایگان غرب آن، سومری ها، هخامنشیان و بابلی ها ئشآت گرفته بود. عیلام چه از نظر جغرافی و چه از نظر فرهنگی درابتدا گرایش به غرب ( واژه غرب در این مقاله مکرربکار برده میشود. و منظور بین النهرین، وسایرهمسایگان آن سومری ها، هخامنشیان و بابلی ها، که درغرب آن قرار دارد می باشد). چه برخلاف بسیاری از مهاجمین خاور نزدیک، عیلامی ها بنظر نمیرسد که از شمال، شمال شرقی یا شمال غربی آمده باشند. تماس های مسالمت آمیز و همچنین نظامی و جنگی ایشان به غرب گرائید. این باین معنی نیست که عیلامی ها از این مسیر به منطقه خوزستان نقل مکان نمودند. چه تفاوتهای عمده ای بین ایشان و نمایندگان تمدن بین النهرین ( Mesopotamia) موجود بود. و بیشتر بین النهرینی ها، سامی ها بودند در حالیکه عیلامی ها به گروه کاملآ متفاوتی تعلق داشتند. زبان عیلامی نه سامی بود و نه هند و اروپائی (Indo-European) ; بجای آن مثل زبان سومری اشکال مشخص التصاقی داشت. این امر برخی از دانشمندان را باین متصور ساخته است که ریشه یا ژنتیک (genetic) آن با خانواده اورال آتلانتیک (Oralo – Atlantic) (نظیر ترکی ) پیوند دارد. اغلب زبان شناسان از چنین تئوری های جسورانه ای خود داری میکنند ، ولی برخی بطور جدی درباره پیوند ژنتیکی بین زبان های عیلامی و Dravidian در هندوستان ۵ آغاز بحث نموده اند، احتمال هیجان انگیزی است که در حال با شواهد باستان شناسی تمدن تا حدی دریائی Mohenjo Daro و Harrppa سازگار و جور در می آید، و بنادر آن از دره سند تا مناطقی که شامل ایران امروز می شود را چون جواهر آذین کرده اند.
خوزستان امروز با خوزستان زمان عیلامی ها بطور قابل توجهی متفاوت است. (به عیلامی، دور انتاش، مجتمع عیلامی باستانی ای در ایالت خوزستان ایران است . این نقاط از سرزمینهای معدودی از زاگرس فعلی در خارج از بین النهرین (Mesopotamia) بشمار میروند- این اطلاع را مترجم افزوده است.) مراکز تمدن پررونقی مانند سوسا (شوش) و چغا زنبیل (زنبیل یا سبد تپه ماهور) ، امروزه تنها بعنوان محل و مکان باستان شناسی شناخته میشوند. در حالیکه بیشتر شهرهای معروف در دوره های بعد، درآن زمان هنوز بوجود نیامده بودند. بطور مثال آبادان یا خرمشهری وجود نداشتند، و حتی شط العرب (اروند رود) وجود نداشت. خط ساحلی رآس خلیج فارس بیشتربه بخش شمال غربی کشیده می شد و دجله و فرات مصب جداگانه ای داشتند. لای و گلی که این رود ها با خود آوردند بتدریج دریا را بعقب برد؛ و بالاخره منجر بهمگرائی دو رود بزرگ بین النهرین گردید، اینها حتی گل و لای بیشتری با خود بهمره آوردند و همراه کارون درهمسایگی شان آنقدر گل و لای انباشته کردند که زمین خشکی تشکیل شود تا آبادان روی آن قرار گیرد.
حکومت نسبتآ کوتاه آشوری و نئو بابلی درعیلام (۶۴۰ تا ۵۵۰ پیش از میلاد) به حکومت هخامنشی ها انجامید. وعیلام ساتراپی از ایران گردید، و برای اولین باردربرابر نفوذ مستقیم همسایگان شمالی و شرقی ایران قرار گرفت. داریوش بزرگ (۵۲۲ تا ۴۸۶ پیش از میلاد ) سوسا، یکی از سه محل رسمی اقامت سلطنتی را به شیوه ایرانی، یاد آور پایتخت اول او تخت جمشید (Persepolis) آرایش و زینت داد. با این ترتیب عیلام نه یک ساتراپی معمولی بود بلکه سوسا جایگاه پایتخت اداری امپراطوری را پیدا کرد ( در حالیکه تخت جمشید پایتخت تشریفاتی باقی ماند). سوسا از نظر استراتژیک ما بین تخت جمشید و بابل، سومین محل رسمی اقامت سلطنتی، قرار میگرفت. راه سلطنتی از سارد درغرب آناتولی تا تخت جمشید، از سوسا میگذشت. از میان تمامی مردمان مختلفی که مغلوب پرشیا ( این واژه در دنیا پیش از این نام کشورایران شناحته می شد. دولت ایران در ۱۳۱۳ از کشورهای خارجی رسمآ خواست که در مکاتبات رسمی از نام پرسیا و پرسه و پارس بجای ایران استفاده نشود. – مترجم ) . شد درآن زمان نام کشور شدند، با عیلامی ها خوب رفتار شد، برخی از ایشان مصادر رسمی مهمی پیدا کردند. عیلامی یکی از زبانهای اداری امپراتوری شد. زبانیکه معمولآ درکنار پارسی قدیم و آکادینی (َAkkadian)[iii] در کتیبه هائی رسمی که درآن احکام و اعلامیه های شاهان قرار داشت دیده می شد. هرچند مدارک و اسناد اداری روزانه منحصرآ بزبان عیلامی بر روی لوح های گلی ، یا با متون آرامی روی کاغذ برای تیراژبیشترنوشته می شد ۶. قدرت و پرستیژ پادشاهان هخامنشی پرشیا، و مجاورت نسبی هسته اصلی امپراتوری، پارس یا فارس با خوزستان ، اولین برخورد ش را با تمدن ایرانی فراهم نمود، و گرایش غربی اش با این تآثیر و نفوذ جدید آمیخته شد. مخلوط گرایش های بین النهرین (Mesopotamia) و پارسی علیرغم این نوسانات و وقفه ها تا درقرنی که ما در آنیم، همچنان ادامه یافت.
عنصر (element)ایرانی درتاریخ خوزستان علیرغم اینکه امپراطوری های عمده قدیم ، هخامنشی و ساسانی هردو خود کمی غربی ، یا بر پایه بین النهرین بودند ، ادامه یافت. بابل درنزدیکی فرات یکی از پایتخت های هخامنشی، و تیسفون در دجله پایتخت ساسانیان بود. زبان آرامی ، نه زبان فارسی ، درهمه جا زبان سطح پائین اداری و تجاری دو امپراطوری بود. با این حال هم هخامنشیان و هم ساسانیان درهسته های درونی خویشCores)) ، خصوصیاتCharacter)) برجسته کاملآ ایرانی خود، خصیصه و ویژگی ای که با مذهب رسمی زرتشتی و زبان مقدس اش ، فارسی (Persian ) قدیم و میانه تجلی نموده بود را حفظ نمودند. در خوزستان تآثیر فرهنگ و زبان فارسی (Persian) مدت های زیادی سطحی باقی ماند، اگرچه با این وجود ، این تآثیر از زمان داریوش همچنان ادامه یافت.
اولین دوره تسلط مستقیم پرژن (Persian) برخوزستان در ۳۲۹ پیش از میلاد، زمانیکه اسکندر کبیر حکومت هخامنشی را از میان برد، پایان یافت. اسکندر شخصآ دو بارهمراه لشگریانش ازاین استان گذشت و ناوگان دریائی یونان بفرماندهی Nearchos گفته می شود تا کارون و تا بخش سرعت گیری آب در کارون ، در نزدیکی آهواز در آینده، پیش رفته است[iv]. از نظر اسکندر عیلام اساسآ یک استان ایرانی بود و سوسا یک پایتخت ایرانی. با آرزوی باینکه سهمی از عظمت ایران را پیدا نماید، او ازدواج ده هزار سرباز یونانی و به همان تعداد دختران ایرانی را در سوسا ترتیب داد.
پیروزی های اسکندر مقدمه دوران حضورهلنی و یونانی، و بالاخره رومی ها در خاور نزدیک بود. در دوران هلنی های سلوکی، که پایتخت شان سلوکیه بر روی دجله قرار داشت، سوسا یک مرکز دیوانی و اداری (administrative) استانی بود و تا دوران سلسله اشکانی ادامه یافت. اشکانیان معرف یک رنسانس ملی ایران بودند، گرچه ایشان نیز از بین النهرین حکومت نمودند: تیسفون بر روی دجله مقراصلی اقامت ایشان بود. این رنسانس در زمان ساسانیان به اوج خود رسید ( ۶۵۱ تا ۲۲۴ ق.م ) . تیسفون همچنان پایتخت امپراطوری باقی ماند، ولی عیلام پیشین و خوزستان آتی سوسیانا[v]، نامیده شد و مورد توجه فراوان شاهان قرار گرفت. این روابط چند سویه بود و برای همه سودبخشی داشت. بهره وری کشاورزی و تولیدی سوسیانا، شاهان را تشویق نمود تا مبالغ زیادی در کارهای همگانی و سودمندی های اقتصادی سرمایه گذاری کنند: سد ها ، پل ها و بخصوص کانال ها دراین دوران انفجارانرژی تولیدی ساخته شد. کشاورزی شکوفا گردید و استان نان درسبد امپراطوری بحساب آمد، و برنج وغلات محصولات عمده کشاورزی گردید. سد ها و پلهائی که بر روی رود های کارون و دز ساخته شد از دستاورد های بزرگ مهندسی دوران باستان بشمار میروند. ساختمان آنها نشان میدهد که شاهان ساسانی پتانسیل بزرگ اقتصادی استان را درک نمودند — فراوانی دخائرآب، اگر رود های آن بدرستی اداره می شدس، وحاصلخیزی دشت رسوبی بدست آمده از آن، در آب و هوای نیمه گرمسیری. اعتقاد بر این است که برخی از این بنا ها با شرکت رومی های اسیرشده درجنگها میان شاپور اول ساسانی (۲۷۲- ۲۴۱) و والارین امپراطور روم ساخته شده است. والرین خودش نیزمی تواند در طی هفت سال اسارت ا ش ( ۲۶۷- ۲۶۰) یکی از آنهائی باشد که در ساختن سد بزرگی که آب را در رود کارون بالا میآورد، پائین شوشتر به کار گرفته شده باشد.[vi] ازاین داستان نسبتآ رمانتیک مهم ترآنست که احتمال دارد که از کاردانی رومی ها دراستحکام این ساختمان های غول پیکر مشارکت بعمل آمده باشد. سد بزرگ دیگری، که بصورت پلی بر روی کارون از آن استفاده می شد نزدیک اهواز ساخته شد . این سد نمایش پیشرفت عظیم آرشیتکت سودگرا (utilitarian)از دوران هخامنشیان به بعد است. درآن زمان راه سلطنتی از سوسا به تخت جمشید از پل موقت ( (Pontoon بر روی این رودخانه می گذشت.
کامیابی اقتصادی خوزستان در دوران ساسانیان ، موازی با پیشرفتهای فرهنگی آن، که نشانه اش گندی شاپور بود، قرارداشت. گندی شاپور نیزمانند سوسا، امروز تنها بصورت یک محل باستانشناسی باقی مانده است ، که شاه آباد خوانده می شود و میان دزفول و شوشترقرار گرفته است . گندی شاپورتوسط شاپوراول پس از پیروزی او بر روم بنیاد گردید و بخشی از رومی ها در آنجا سکنی گرفتند. شاه آنرا وه آندیو شاپورنامید- آنتیوچ بهتر شاپور، و از این رو انواع دیگر شهر ها نظیر گندی شاپور، معرب آن جندی شاپور نام گرفتند۷. گندی شاپور جایگزین سوسا بعنوان پایتخت استان و نهایتآ مرکز بزرگ آموزش دنیای قدیم گردید ۸. گندی شاپور به اسکندریه (مصر) وآنتیوچ شهر بزرگ سوریه (که امروز بنام انتاکیه در ترکیه قرارگرفته است- مترجم)، بعنوان مرکز مدرسه پزشکی پیوست. در همان زمان شعب دیگرآموزش یونانی از مراکزی همچون ادسا (Edesa ) آورده شد. مسیحیان نستوره ( آسوری ها – مترجم) شرکت کنندگان اصلی دراین توسعه فرهنگی بودند. و زبان سریانی، فرم بعدی آرامی وسیله اصلی انتقال این فرهنگ بود. بدین ترتیب ترقی و پیشرفت اقتصادی وفرهنگی خوزستان در چارچوب امپراتوری ساسانی بشکل با ثباتی یکپارچه شد. و کاراکتر کاسموپولیتن آن درخوزستان در رشد مسیحی نستوری ( شاخه ای از مسیحیت است که مبانی آن نخستین بار توسط نستوریوس مطرح شد.- آسوری ها مسیحی نستوری میباشند – مترجم) انعکاس می یافت. سوسا جایگاه اسقفی (Bishopric ) یافت. این وضع به ذائقه شاهان ساسانی خیلی فرد گرایانه (Individualistic) آمد و لذا شاپور دوم (۳۷۹ -۳۱۰ ق. م. ) آنرا خراب کرد: گفته می شود که او چند صد فیل را برای پایمال کردن بقایای شهر بکار گرفت.[vii] جدا از مسیحیت، آئین مانوی نیز در خاک خوزستان پدیدار گردید. مانی آخرین سالهای زندگی اش را در جندی شاپور گذراند، تا بالاخره در ۲۷۷ میلادی اعدام شد. ضمنآ پایان غم انگیز (Tragic ) مانی تآئیدی بر پایه پرژن ((Persian امپراتوری ساسانی بود ( عدم تحمل مانی نیز بر پایه قدرت روحانیون زرتشتی در پرشیا قرارداشت- مترجم .). این مقام روحانیت زرتشتی است که سبب شد بیگانگان بین النهرینی (Mesopotamia) از چشم شاه بیافتند و دکترین یا مکتب ایشان از ایران محو شود.
پیشرفت اقتصادی و فرهنگی خوزستان در زمان ساسانیان بهیچوجه درغلبه اسلام متوقف نشد. حکومت اسلامی در ابتدا عمدتا حکومت عرب بود. خلیفه توسط حاکمینی که دراهوازاقامت داشتند، براین استان که درآغاز با نام خوزستان خوانده می شد، حکومت میکرد. کشاورزی آبیاری، عمدتآ به لطف کارهای بزرگ هیدرولیک که زمان ساسانیان ساخته شده بود به شکوفائی ادامه داد ۹. نیشکر تقریبآ در زمان تسخیر ایران از هندوستان آورده شد، و شکرعمده محصولات صادراتی آن گردید و خوزستان انحصارکامل کشت آن در دنیای اسلام را در دست داشت. مدتی بعد بود که پرورش کرم ابریشم معمول شد. صنعت و کار و پیشه(Crafts) شکوفا گردید و بخصوص منسوجات به نقاط دور و نزدیک صادر می شد; پرده کعبه که معمولآ ابریشمی بود درخوزستان دوخته و تهیه می گردید. ازنظر فرهنگی ایالت شخصیت خود را در قرون اولیه اسلام با گرایش به جریانهای معتزله Muctazil اثبات نمود و گفته میشود کتابخانه رامهرمز مقام دوم را تنها در برابر کتابخانه بصره در دست داشت.
قضاوت با کل گزارشات و نظرات، اغلب نویسندگان دست اول، اکثرآ عرب و ایرانی بنظر میرسد که این موفقیت بخوبی تا قرن پانزدهم دوام یافت. مصیبت هائی مانند شورش زنگ یا زنج در قرن نهم ( اهواز یکی از مراکز زنگ بود)، یا هجوم مغول در قرن سیزده و لشگرکشی های تیمور در قرن چهاردهم، کلآ ، یا تنها آثراتی موقتی براستان داشت یا آنرا تمامآ در برگرفت. خوزستان در دوران این هشت قرن غیرعادی(Eight -odd) از اینکه بخشی از دارالاسلام بود از جهاتی و از تجارت زنده و فعال سود جست. در این جامعه کوسموپالیتن(Cosmopolitan) که برپا شد، ابتدا اعراب بر آن چیره بودند، زبان، فرهنگ و دین عربی نقش اصلی و اساسی و فراگیر و نافذ را داشت، و خوزستان، هنوز متمایز با مردمانی که با زبان خوزی تکلم میکردند بود، انتظار میرفت که منحصرآ متمایل به بین النهرینی که بسرعت عربی گرا شده و نقش خلافت عباسی در بغداد بران نقش بسته باشد، گردد. با اینحال این وضع با رنسانس(Renaissance) برجسته زنده بودن (Vitality) ایرانی ، که آنرا از این پس بطور رسمی دراشکال اسلامی سیاسی ایرانی نشان میداد، جلوگرفته شد. زمانیکه قدرت خلفای عباسی رو به کاهش و زوال رفت، قدرت ایرانی ها ازسراسر کوههای زاگرس گرفته تا به غرب آن امتداد یافت و بزودی خوزستان نیز جزء سرزمینهای تحت قلمرو ایشان گردید. بدین ترتیب یعقوب لیث صفاری (۸۵۵-۷/۲۶۲-۳) ګندی شاپور را پایتخت خود قرار داد، و برخی از آل بویه یا وزرای ایشان حتی برخی کارها که یادآور ساسانیان بود را در دست کار قرار دادند. در دوران فرمانروائی ایشان (قرن دهم میلادی) دجله و فرات بهم پیوستند و شط العرب (اروند رود) را ساختند تا بدریا بریزد. مصب کارون فاصله ای تا شرق مصب آن نداشت، رودی که تا اهواز جاری بود. عضدالدوله از شاهان آل بویه (۹۸۳ تا ۹۴۹ ق. م. ) تصمیم ګرفت که ترعه (Canal) ای میان آندو درپائین بصره و کاملآ در خشکی بسازد و این دو را بهم متصل سازد. اگر چه رود کارون از راه دو مصب قدیمی به دریا جاری بود ولی بیشتر آب آن به شط می ریخت. این کانال به نام احداث کننده آن عضدی (عضدالدوله) نام نهاده شد؛ هدف از ساختن آن تسهیل کشتی رانی بین دجله و کارون بود، ولی اثر مضاعف آن بوجود آمدن جزیره ای بود که دورا دور آنرا کارون فرامیگرفت،( آنرا بهماشیر یا بهمن شیر می نامیدند) ، بشکلی که کارون در شرق و کانال عضدی در شمال و شط العرب درغرب و دریا در جنوب آن قرارداشت. این جزیره بزودی محل سکونت ماهیگران، حصیربافان یا آنهائیکه ملزومات مسافرین کشتیرانی را فراهم می آوردند گردید. برخی ساکنین آن گوشه نشینان وعابدین از اقسام متفاوتی بودند، و می گویند که جامعه ایشان توسط شخص مقدسی بنام عبّاد بنیان گذاری شده بود و کنیه و یا لقب او نام این محل گردید: عبّاد، یا ستایشگر. بروایت یاقوت جغرافی دان این شکل گیری محل – محلی، محلی که پسوند “حومه بصره” را بخود گرفته است ، عبادان را بوجود آورد ۱۰. بدینگونه عبادان نشآت گرفت. بخشی بعنوان محل عابدین و گوشه گیران و زیارتگاه مردان مقدس ۱۱، که با ماهی که برایشان صید میشد و صدقه و خیریه ای که از دیدارکنندگان پرهیزکار بدست میآوردند، زندگی میکردند — آنتی تز کامل آبادان نوین (مدرن)، تضاد حتی در تغییر و پیرایش نام آن دیده میشود: از نظر واژه عربی بمعنی “محل لنگرگاهها” تا نام فارسی آن “محل سعادت و کامیابی (مادّی)”
آبادان قرون وسطائی چند مایل پائین دست تلاقی کانال عضدی (که امروزه حفّار خوانده میشود)، و شط العرب در سمت راست کناره شمالی کانال قرار داشت و نزدیک شط محل سکونت جدیدی (settlement ) بنام بیان (Bayan) پدید آمد. این نام را که جغرافیا دانهای کلاسیک عرب ذکر کرده اند، بعد ها در منابع ناپدید شد، ولی در قرن هجدهم محل سکونت جدیدی بنام المحمره، تقریبآ درهمان محل بوجود آمد . محمره در نهایت به خرمشهر امروز تبدیل شد؛ در پائین بیشتر درباره آن صحبت خواهد شد.
بدین ترتیب این نیروی زنده بودن (Vitality) ایرانی دارالسلام بود که تآئید مجددی برعنصر پرژن درخوزستان ازقرن نهم به بعد را مسلم ساخت. امکان دارد که هویت قومی خاص، مردمی که هنوز خوزی تکلم مینمودند نیز عاملی درآن بوده باشد. بطور نمونه، جلوگیری ازعربی شدن خوزستان، بعد از بین النهرینی شدن آن. بسیار جالب است که بدانیم زبان خوزی تا چه زمانی تکلم میشد و سیر تدریجی تغییر آن به فارسی و یاعربی چگونه بوده است؟ بهرحال منابع دراین مورد خاموش اند بجز نظر استخری که در بالا بیان شد، و باز نیزهیچ نظری درمبحث نفوذ زبان فارسی یا عربی در این استان داده نمی شود. (نظراستخری درreference شماره ۳ در بالا – مترجم). میتوان حدس زد یا گمان کرد که ساکنان آنجا اغلب دو زبانه (یا درجائیکه خوزی به زمان بیشتری کشیده شد، سه زبانه بوده اند.)[viii] . معهذا، هیچ ضمانتی وجود نداشت که در تحت شرایط معینی مانند سست شدن ثبات ایران یا افزایش فعالیت های عربی، روند مشخص تری بطرف غرب ( منظوربین النهرین- مترجم) درگرایش خوزستان، نمی توانست حاصل شود. این وضع بدقت تقریبآ در پایان قرون وسطی ، و یا کاملآ به تازگی اتفاق افتاد ( من منظورم اشاره به مناقشات و کشمکش های فعلی نیست)[ix]، و این تنها حاصل اقدامات مجّدانه ایست که دو سلسله جوان ایرانی بکار بستند و مانع این سیر تکاملی (Evolution) شدند و ادغام خوزستان در ایران را تآمین نمودند.
در رمضان ۱۴۴۲/۸۴۵ ، سید محمد بن فلاح شیعه دوازده امامی، شیعه ایکه در وسیط [x]بدینا آمده بود. شهر هویزه درخوزستان را از دست ابوالخیر، وزیر میرزا ابراهیم، حاکم تیموری شیراز، بیرون آورد و تصرف کرد. سید محمد یک سلسله افراطی بنام مشعشع، واژه ایکه معمولآ به ” روشن شده (منور)، مرموز و والا ” ترجمه میشود، بنیان نهاد. ۱۲ سید محمد وگاهی جانشینانش کوشش نمودند، و گاه موفق شدند تا سلطه خود را بربخش های همجوارعراق مانند بصره، وسیط و نجف گسترش دهند. نهایتآ، سلطان محسن، پسر و جانشین سید محمد، سلطه خود را برسرزمین هائی از حومه بغداد تا کوههای زاگرس و خلیج فارس برقرار ساخت – بعبارت دیگر شامل بخش بیشتری از خوزستان و علاوه برآن قسمتی ازعراق گردید. عواقب برقراری تسلط این سلسله جدید عرب از بین النهرین بر خاک خوزستان میتوانست با اهمیت و خطیر باشد، ولی ظهورسلسله صفوی در ایران، و همراه آن تشکیل یک کشور نیرومند و متمرکز، از ازدست دادن خوزستان به مشعشع، بدلیل و براساس مذهبی و همچنین سیاسی و دودمانی جلوگرفت. شاه اسمعیل( ۱۵۲۴- ۱۵۰۱) نتوانست موجودیت یک دولت یا ایالت مستقل شیعی درچنان مجاورت نزدیک بخود را تحمل نماید. او مشعشع را از میان نبرد بلکه ایشان را مقهور و بیشترخراجگزار و رعیت مطیع خود ساخت. بنا براین طلوع یک دولت قدرتمند و متمرکز در ایران مانع ازآنچه یک خوزستان شاید قطعآ با گرایش مجدد به عرب (در آن زمان تحت حمایت عثمانی) میتوانست باشد. جانشینان شاه اسمعیل نیزهرگاه که مشعشع شروع به ادعائی نمود یا عضو دیگری از خانواده ایشان را خواستند تخت شاهی محلی را داشته باشد، همچنان مداخله و جلوگیری نمودند.
نه شاه اسمعیل و نه جانشینان او درسلسله صفوی و (و بعد از ایشان قاجار) به موضوعات قومی یا زبانی اهمیت وعلاقه زیاد نشان نمی دادند. این حاکمین ایران هدفهای سیاسی، اقتصادی و امپراطوری را منظور نظر داشتند و اهمیت کمی به زبانی که در خوزستان تکلم می شد می دادند. در حقیقت در زمان ایشان بود که عربی شدن واقعی ، برای اولین بار در تاریخ ، دراستان پیشرفت زیادی یافت. این امر بدلیل ورود مهاجرین عرب زبان ، که درقرن شانزدهم شتاب گرفت وتا قرن نوزدهم ادامه یافت، صورت پذیرفت. مهاجرین از همه قبیله ها تشکیل میشدند، وبخش برجسته آن عبارت می شد از قبیله بنو کعب و بنو لام ۱۳. این اعراب پس از ورود همیشه مذهب خود را به مذهب شیعه تبدیل می کردند وتسلط مشعشع واز این راه بطورغیرمستقیم تسلط اربابان ایرانی ایشان را نیز می پذیرفتند. پرژن ها persians (منظورایرانی ها – مترجم ) نیز بنوبه خود بطورضمنی این دگرگونی و تغییر شکل حاصله درخوزستان را با خواندن ایالت به عربستان منظور نظر می ساختند. و وفاداری مشعشع را با تفویض عنوان والی عربستان (جمع آن ولات) پاداش میدادند. در سرحد غربی چهار والی عمده وجود داشت: والی ( یا امرای سرحد) گرجستان، کردستان، لرستان و عربستان، و والی عربستان ارشد همردیفان (Primi Inter Pares) بود.۱۴ . اهمیتی که به این پیش روی ها، بخصوص عربستان میدادند بدلیل جنگهای با عثمانی بود. فرمانداران بغداد و بصره به تناوب به سرزمین های شرق دجله دست اندازی میکردند. ویا به سردسته های محلی که حاضر به فرار از اربابی ایران بودند پیشنهاد و ارائه کمک میکردند. در این موضوع بدلائل چندی ناموفق بودند: یکی مسافت محض راه، چه جغرافیائی و چه روحی، این مرز، از مرکز امپراطوری عثمانی که بطورعمده روی به بالکان داشت ؛ دیگری عدم تمکین مکرر خود فرمانداران عثمانی، یا لااقل روابط سست ایشان با استانبول بود.۱۵؛ و باز، و محتملآ قاطع ترین آنها، مجاورت و انرژی یا توانائی قدرت متمرکز در ایران بود.
همچنین این نیز واقعیت دارد که علیرغم ورود قبایل عرب، عربی شدن خوزستان بهیچ وجه به سراسر استان اثر نکرد. هویزه، مرکز مشعشع، درقسمت غربی دشت، نیمه راه میان کارون و دجله، همراه آن بخش از ایالت می بایست سرتاسرعربی شده باشد؛ عنصرعرب می توانست بخوبی در دره کارون و تا فراتر از اهواز غالب و مسلط باشد. سرزمین ایرانی ها بیشتر بسوی شرق و شمال و با رویکرد به کوههای زاگرس ، وعشایر ترک — لرها ، بختیاری ها، قشقائی ها قرار گرفته است . مانند اکثرعشایر، این قبایل نیز قدرت مرکزی را تنها در حاشیه برسمیت می شناختند، وهمراه عرب هائی که ساختار اجتماعی بدوی خود را محفوظ نگاه داشته بودند، آنها نیز فزونی اهمیت عنصر عشایری قبایل درخوزستان، درقرون اخیر را نشان میدادند. این تغییر اجتماعی و دموگرافیک ممکن است تاحدی مسئول کاهش عمومی اقتصاد وفرهنگ درخوزستان مابین قرون شانزده تا نوزده باشد. ۱۶ اکثر شبکه هیدرولیک قدیمی نیازمند تعمیر گردید، کشاورزی و صنایع دستی کاهش یافت و داد وستد زیان دید ( بطور مثال کشت نیشکر بکلی ناپدید گردید). با شروع قرن نوزدهم عربستان ایالتی بدون اهمیت اقتصادی زیادی گردید. با کم و بیش جمعیت عرب ، ولی در بخش ایران، مرز قاجار– عثمانی قرار داشتند.
از آن پس یک رشته تغییرات برجسته و نمایشی ((Dramatic آغاز شد که پیش روی خواب آلوده مرز را به یکی از پر بار ترین مناطق جهان تبدیل کرد. در این پروسه، ماوراء بحار، اکثرآ انگلیس و نهایتآ امریکا نقش مهمی را بازی نمودند، اما قدمهای قطعی نهائی را همیشه قدرت مرکزی ایران برداشت. ترقی خوزستان به مقام بالا سه لایه داشت: اول منطقه ترانزیت برای بازرگانی بین المللی، بعد بعنوان منطقه تولید نفت و بالاخره بعنوان منطقه کشاورزی. مرحله اول از اوائل قرن نوزدهم با رشد بازرگانی انگلیس و هند (Ango Indian) از راه خلیج فارس تا دجله، آغاز شد، که از آنجا، بیشترآن از طرف شرق به ایران فرستاده می شد. همچنین این مبادله ترانزیت منبع درآمد پرسودی را برای اولیاء امورعثمانی درعراق فراهم ساخت، وترکها مضطربانه به هرگونه نشانه ای ازاختلال دراین نظم و ترتیب نظارت داشتند. با متمرکز کردن توجه شان به خوزستان یا شط العرب، دنبال چالشها ومسائلی بودند که رهبری منطقه، انگلیسی ها، حکومت ایران ، یا ترکیبی از این سه را در بر میگرفت. باین دلیل وقتی اولیاء امور ترک متوجه شدند که فرمانروایان محلی خوزستان (هنوز مشعشع) / عربستان محل سکونت جدید با برج و بارو و مستحکم کوت المحمره — درآینده خرمشهر- را ساخته است. ایشان در۳۹- ۱۸۳۸/ ۱۲۵۴به این Settlement یا کوچ نشین حمله بردند و آنرا خراب کردند. و در پی مقابله با ایران ایشان ادعا نمودند که محمره درقلمرو و سرزمین عثمانی قرار دارد. روسیه و انگلستان پیشنهاد میانجی گری نمودند، وکنفرانسی در ارزروم (Erzurum) منعقد گردید تا مرز ایران- عثمانی را تعیین نمایند.۱۷ درمورد خوزستان، حکم این کنفرانس در۱۸۴۷ داده شد و هنوز برقراراست ( باستثنای بند مهم و قابل توجه مربوط با تالوگ[xi] (Talweg) شط العرب / اروند رود ، که در ۱۹۷۵ عنوان شد. درگیری بریتانیا در نتیجه و حاصل کنفرانس ارزروم بدون عنصر یا وجه استفاده برای خود نبود. انگلیسی ها در جستجوی یافتن راههای دیگر بازرگانی با ایران بودند، کارون یکی از این راههای محتمل و پذیرفتنی را ارائه میداد. بدین ترتیب ایشان قراردادهای خود با سرکردگان محلی، عرب و همچنین لر و بختیاری را تشدید نمودند. این اقدام ممکن بود به نوبه خود موجب از سر گرفتن ادعا های عثمانی در خوزستان ، چه برپایه واقعی یا ساختگی ، بیعت یا وفاداری سرکردگان محلی عرب گردد .
با توجه به مقدمه پژوهشهای باستان شناسی درخاورنزدیک، سرشت (Character ) ویژه ی ایالت بیشتر برجسته شد. اگرچه اهداف باستان شناسان در درجه اول علمی بود، ولی خالی از پیامد های سیاسی و یا استراتژیک نبودند. در خوزستان باستان شناسان انگلیسی و فرانسوی اطلاعاتی را فراهم آوردند، و برخی از آنها نقشی فراتراز مطلقآ حد علمی بازی کردند . سوسا (بعد ها شوش– مترجم) توسط مکتشف انگلیسی لافتوسLoftus) ) در۱۸۵۴ شناسائی شد و در پایان قرن نوزدهم کشف مجدد عیلام قدیم توسط باستان شناسان اروپائی ، و دررآس ایشان یک هیآت اعزامی ثابت فرانسوی درسوسا بشدت مورد بررسی قرار گرفت. اکتشافات و حفاری ها عمدتآ درمراکز تمدن عیلام درغرب خوزستان انجام گرفت، ولی این گونه عملیات همچنان درسایر مکان های باستانی، نظیرمکانهائی در حواشی شرقی استان نیز صورت پذیرفت ، برخی از این اماکن بدلیل وجود “نفت خام” (Naphta ) – و داشتن معادن زیر زمینی در دوران باستان شهرت داشتند، چه مایه سوخت چاههای با آتش دائمی در آنها را فراهم میکردند. یکی از این معادن در محلی به نام مسجد سلیمان قرار داشت.
خوزستان با اینکه اسمآ بخشی از ایران بود ولی درعین حال خود ایالتی با رنگ و بوئی خاص در چرخش قرن بیستم بحساب می آمد: مردمان آن بخشی عرب بودند؛ عثمانی ها ادعا هائی بر بخش هائی از آن داشتند؛ وبالاخره در درجات و از اقسامی ازآن، زیر نفوذ استعماراروپائی ها قرار گرفته بود؛ و بالاخره عنصر بالقوه قابل توجه جدیدی، از میان این اوضاع پیچیده، پدیدار شد — ناسیونالیزم نوین Modern Nationalism)) . این ناسیونالیزم مدرن همزمان با آغاز بهره برداری و استثمار نفت در خوزستان رشد نمود، وممکن است تاحدی، ولو تنها غیرمستقیم با آن ارتباط داشته باشد.
نزدیک پایان قرن نوزدهم یک شیخ عرب از قبیله کعب ، خزعل، بالاترین رهبر خوزستان شد.۱۸ فرمانروائی او (۱۹۲۴-۱۸۹۷) بتدریج بشکل یک رقابت با اربابان خود، حکومت قاجار در تهران، درآمد. سیاست خزعل سرانجام شکلی با مشخصه ناسیونالیزم مدرن، شاید حتی ناسیونالیزم عرب را بخود گرفت. اواعلام کرد که ازاستقلال کشورعربی خود در برابر قدرت بیگانه ایرانی حمایت خواهد نمود. این دگرگونی و تبدیل سریع یک رهبر یا رئیس قبیله بومی به ناسیونالیزم مدرن ممکن است با مشاوره و پشتیبانی انگلستان و بالا رفتن دارائی استان، که خزعل نمیتوانست آنرا نادیده گرفه باشد، سرعت گرفته باشد. در ۱۹۰۸ اکتشاف کنندګان انگلیسی معدن، در مسجد سلیمان چاه نفت زدند؛ شرکت جدید التآسیس نفت انگلیس و ایران ( Anglo- Persian Oil Company) یک مایل مربع زمین در آبادان خرید تا پالایشگاه در آن بسازد، و ظرف چند سال تولید شروع بافزایش نمود. اگرچه قرارداد اصلی با حکومت قاجار بسته شده بود، ولی سردسته یا رئیس قبیله های محلی، که خزعل از همه ایشان بالاتر بود، سهمی دریافت داشتند. درسالهای سردرگم و مغشوش جنگ بین الملل اول و بسرعت پس از آن، حکومت خسته قاجار ازاینکه چگونه موضوع استقلال روزافزون خزعل را حل نمایند درمانده بودند. انگلستان، اگرچه مراحل عمل شیخ را کارگردانی و هدایت نمیکرد، شاید پیدایش یک عربستان مستقل را ناخوشایند نمی دانست. پرشیا بدین ترتیب به از دست دادن لا اقل بخش غربی خوزستان نزدیک می شد، که در جای خود به بیش از یک ایالت عربی در خلیج فارس — یا عربی — در منطقه ای با اهمیت فراوان استراتژیک و اقتصادی، نزدیک می گردید.
با این حال یکبار دیگر اقدام پرانرژی پرشن ها Persians) ) بر روند تاریخ درخوزستان تآثیر گذاشت. دراین مورد شخصیت قدرتمند رضاخان، درآن زمان نخست وزیر ایران (۱۹۲۴)، جریان را عوض کرد. رضا خان با نقشه نظامی کاملآ طرح ریزی شده از سه جانب به یکرشته عملیات جنگی دست زد و خوزستان را تصرف نمود ( نوامبر ۱۹۲۴) و شیخ خزعل که دراین اثنا اعلام استقلال عربستان را نموده بود را خلع، و پیروزمندانه به تهران بازگشت ( ژانویه ۱۹۲۵). با این ترتیب ادغام محکم خوزستان درداخل مرزهای ایران تا حد زیادی کار رضاخان بود. واین پیروزی شاید یکی ازعواملی بود که حذف سلسله قاجار و تعویض آن با سلسله پهلوی را تسهیل نمود.
رضا شاه بدین ترتیب مانند شاه اسمعیل در چهارقرن جلوتر، تلاش یک فرمانروای محلی به استقلال را خنثی نمود و خوزستان را ایرانی نگهداشت. و بهرحال برخلاف اسمعیل ، رضا شاه متعاقبآ توجه بیشتری به استان نمود . دراین زمینه او و پسر و جانشین اش، محمد رضا شاه، رد پای پیشی نیان کهن خویش هخامنشیان و بخصوص ساسانیان را دنبال نمودند. ازجهاتی این توجه بسیاربآنها شبیه بود، از جمله ساختمان بزرگ هیدرولیک برای رودخانه های خوزستان که بهره وری کشاورزی ایالت را زنده می نمود.۲۰ بااین حال ازطرف دیگر توجه ایشان کاملآ متفاوت بود، چه با شکل مدرن و این بار ایرانی و ناسیونالیستی صورت گرفته بود. نام ایالت بطور رسمی ازعربستان به خوزستان تغییر پیدا کرد ( بهتر است یاد آور شویم که عربستان اختراع خزعل نبود- – او تنها معنی مدرنی به اصطلاحی که از زمان صفویه رایج بود را داد). خیلی اسامی دیگر ازعربی به فارسی برگردانده شدند، برخی بلافاصله و برخی بعد ها؛ بعضی بسادگی “ایرانی شدند” – – بطور مثال تبدیل عبادان به آبادان. اسامی دیگر کاملآ تبدیل شدند، نظیر محمره به خرمشهر(بمعنی شهر شکوفا) (“flourishing city”). حتی نام شط العرب با نام اروند رود جایگزین شد، (“the majestic river” “رود باشکوه یا شاهانه”)؛ اگرچه این نام فارسی کاربردی برای دجله بسیار پیش از رضاشاه داشت. زبان فارسی زبان تدریس در مدارس و زبان ویژه اداری گردید.
از نقطه نظر ایران، پیشرفتهای وسیع مربوط به نفت وسایر ثروتهای خوزستان، که متعاقب آن پیدا شد، نمایش اهمیت اقدام پرانرژی رضاشاه و بعدها توجه مداوم که به این ایالت مهم معطوف شد، بود. هرچند جنگ حاضر (این مقاله در زمان جنگ ایران و عراق نوشته شده است- مترجم) یکبار دیگر یادآوری میکند که ناسیونالیزم مدرن نیروی غیرقابل پیش بینی ای می باشد: چه ممکن است برای سالها خفته و ساکت بماند و در زمان مساعد و مناسبی سر برآورد وجان بگیرد. این صدام حسین، رئیس جمهورعراق، نبود که مردم عرب زبانی درخوزستان را بوجود آورد یا نام خوزستان را ابداع نمود. بلکه اوموقتآ از انگیزه ایکه در میان اعراب فراموش نشده بود، هرچند مسلمآ کم اهمیت، بهره برداری کرد. از جمله بنظر میرسد ” جبهه آزادیبخش عربستان” در دمشق وجود داشته باشد ( باز صحبت های زمان جنگ ایران و عراق است- مترجم) . عرب های دیگر، برخی از آکادمسین ها در مؤسسات آموزشی معتبر، دنبال مطالعات تحقیقی برای ” قلمروعربستان عرب ” را با نقشه هائی در پیش گرفته اند ، که این نقشه ها گاهی نه تنها شامل بخش غربی و مرکزی ایالت میشوند بلکه حاشیه های شرقی ایالت همراه بیشتر میدان های نفتی را نیز در برمیگیرند.
نتیجه گیری
کوشش برای ترسیم نقشه خوزستان درکنار خطوطی برای تعیین مرزهای اتنولینگویستی (ethnolinguistic)، قومی – زبانی آن کار دشواری است و اینکار هیچ چیز درباره واقعیت سیاسی را نشان نخواهد داد. مهمتر از موقعیت اتنولینگوئیستی سیال و در حال تحول، ژئو پولیتیک (Geopolitics) در گیر منطقه است – – یک همزیستی دائمی با ایران و بالاتر از همه، عزم راسخ و مصمم حاکمین ایران در حفظ خوزستان در محدوده مرز های کشورشان. این با نگرش مردد و دودل دنیای متلاشی عرب در تضاد تند و سختی قرار دارد. رِژیم حاضر برهبری آیت الله خمینی، با وجود مسائل گوناگون اش، اکثر نظاره گران را با توان واکنش اش به ادعا های عراق، به تعجب واداشت، واتفاق آراء دراین واکنش، درمیان ایرانیان، درهرسوی طیف سیاسی که قرار داشتند، بهمان اندازه چشمگیر بود. در تحلیل نهائی، این تائید مجددی به پروسه تاریخی قدیمی و باستانی است.
———————-
[i] Svat Soucek- سوات سوسک هم اکنون در بخش شرقی کتاب خانه عمومی نیویورک کار میکند
[ii] سوات سوسک مشاور بخش شرقی کتابخانه عمومی نیویورک مباشند. Consultant, the Oriental Division, New York Public Library.
[iii] AKKadian امپراطوری آکادین اولین امپراطوری قدیم بین النهرین است مرکزش اکاد و این امپراطوری آکادین ها و سومری ها را متحد کرد. (توضیح از مترجم است)
[iii] ( در فرهگ لغت اضافه میشود که نارکوس پس از لشگرکشی اسکندر به هند، از رودخانه سند تا خلیج فارس را در دریا می پیماید. (۳۲۶ تا ۳۲۴ پیش از میلاد
– مترجم.
[iii] فرهنگ لغت سوسیا نا را کشور باستانی ای میخواند که درجنوب غربی آسیا و شرق رود دجله (یعنی ایران امروزی) قرار داشته و به مردم سلحشوری شناخته میشده است. – مترجم
[iii]- در تاریج های ایران که در دبیرستان تدریس میشد اشاره می شد که شاپور هرگاه میخواست سوار اسب شود پای بر گرده والرین قرار میداد .- مترجم .
[iii] ( شاهان ساسانی بشدت تحت تسلط روحانیون زرتشتی و بزرگترین پیشوای آن یعنی موبد موبدان بودند. و اینکار بدلیل حضور و احیانآ رشد نستوری ها بوده است. روحانیون زرتشتی بهمان گونه علیه اشکانیان که مهری، پیروان آئین مهر بودند عمل کردند و شهر ها و آبادی های ایشان را خراب کردند و حتمآ خرابی های آنرا هم زیر پای فیل قراردادند تا پایمالی کرد، چه هیچ چیز از دوران اشکانیان که بیش از همه سلسله ها یعنی پانصد سال حکومت کردند نمانده است.- مترجم).
[iii] شبیه این وضع را در کشور های تحت تسلط شوروی می بینم که دو یا سه زبانه بوده اند، فارسی، ترکی و روسی، روسی همان عربی زمان حمله عرب بوده است. ( نظیر آران که حساب شده در زمان استالین آذربایجان شوروی نام نهادند ، ترکمنستان و کشورهای مجاور آن) – مترجم..
[iii] (این مقاله زمان جنگ ایران و عراق نوشته شده است- توضیح مترجم.)
[iii] شهری میان کوفه و بصره – توضیح مترجم
[iii] تالوگ: من معادل فارسی برای این واژه را پیداا نکردم، در فارسی آنرا بهمبن صورت بکار می برند. تالوگ اصطلاحی جغرافبائی است که مسیر پائین ترین برآمدگی در کف یک دره یا آب راه را نشان میدهد. در قوانین بین المللی نظیر حقوق دریائی و آبراه ها تالوگ اهمیت عمده ای دارد چه در مورد تعیین مرز دو کشور در یک آبراه خط و مسیر تالوگ مرز را معین می نماید.- مترجم)
[iv] ( در فرهگ لعت اضافه میشود که نارکوس پس از لشگرکشی اسکندر به هند، از رودخانه سند تا خلیج فارس را در دریا میپیماید. (۳۲۶ تا ۳۲۴ پیش از میلاد
– مترجم.
[v] فرهنگ لغت سوسیا نا را کشور باستاانی ای میخواند که درجنوب غربی آسیا و شرق رود دجله (یعنی ایران امروزی) قرار داشته و به مردم سلحشوری شناخته میشده است. – مترجم
[vi]– در تاریج های ایران که در دبیرستان تدریس میشد اشاره می شد که شاپور هرگاه میخواست سوار اسب شود پای بر گرده والرین قرار میداد .- مترجم .
[vii] ( شاهان ساسانی بشدت تحت تسلط روحانیون زرتشتی و بزرگترین پیشوای آن یعنی موبد موبدان بودند. و اینکار بدلیل حضور و احیانآ رشد نستوری ها بوده است. روحانیون زرتشتی همان گونه علیه اشکانیان که مهری، پیروان آئین مهر بودند عمل کردند و شهر ها و آبادی های ایشان را خراب کردند و حتمآ خرابی های آنرا هم زیر پای فیل قراردادند تا پایمالی کرد، چه هیچ چیز از دوران اشکانیان که بیش از همه سلسله ها یعنی پانصد سال حکومت کردند نمانده است.- مترجم).
[viii] شبیه این وضع را در کشور های تحت تسلط شوروی می بینم که دو یا سه زبانه بوده اند، فارسی، ترکی و روسی، روسی همان عربی زمان حمله عرب بوده است. ( نظیر آران که حساب شده در زمان استالین آذربایجان شوروی نام نهادند ، ترکمنستان و کشورهای مجاور آن) – مترچم..
[ix] (این مقاله زمان جنگ ایران و عراق نوشته شده است- توضیح مترجم.)
[x] شهری میان کوفه و بصره – توضیح مترجم
[xi] تالوگ: من معادل فارسی برای این واژه را پیداا نکردم، در فارسی آنرا بهمبن صورت بکار می برند. تالوگ اصطلاحی جغرافبائی است که مسیر پائین ترین برآمدگی در کف یک دره یا آب راه را نشان میدهد. در قوانین بین المللی نظیر حقوق دریائی و آبراه ها تالوگ اهمیت عمده ای دارد چه در مورد تعیین مرز دو کشور در یک آبراه خط و مسیر تاللوگ مرز را معین می نماید.- مترجم)
( بنظر من شاهان ساسانی بشدت تحت تسلط روحانیون زرتشتی و بزرگترین پیشوای آن یعنی موبد موبدان بودند. و اینکار بدلیل حضور و احیانآ رشد نستوری ها بوده است. روحانیون زرتشتی همان گونه علیه اشکانیان که مهری، پیروان آئین مهر بودند عمل کردند و شهر ها و آبادی های ایشان را خراب کردند و حتمآ خرابی های آنرا هم زیر پای فیل قراردادند تا پایمالی کرد، چه هیچ چیز از دوران اشکانیان که بیش از همه سلسله ها یعنی پانصد سال حکومت کردند نمانده است.- مترجم).